پس از اینهمه فطرت باز خواهم گشت....
مزدک زنده است.

درسهایی از بازجویی سیاسی 2

دو نکته از بحث قبل راجع به موارد پیش از دستگیری که فراموش کردم در قسمت نخست به آنها اشاره کنم:
1) فایل های الکترونیکی: کامپیوتر ، موبایل و فایلهای محتوی آن یکی از مهمترین مدارکی است که نیروهای اطلاعاتی به محض ورود به مکان یا بازداشت متهم سریعا و در اولین اقدام نسبت به ضبط و مهر و موم آن اقدام می کنند. با توجه به اینکه زمان بازداشت تقریبا غیر منتظره و انجام آن به سرعت اتفاق می افتد ، تنها راه آمادگی قبلی است . الف) کامپیوتر : 1)قبل از هر چیز برای سیستم خود یک pass word مناسب برگزینید .بهتر است pass word نام ، فامیل ، شماره تلفن ثابت یا موبایل ، تاریخ تولد به شمسی یا میلادی و ... سایر مسائل عمومی شما که تعدادی افراد از آن اطلاع دارند نباشد.یکی از بهترین روشهای پسوردگذاری (علاوه بر روشهای مرسوم مثل یوزر اکونت) که در xp من دیدم این است: روی گزینه run کلیک کرده و در کادر باز شده تایپ کنید syskey. از میان سه انتخابی که پس از تایید این دستور برای شما امکانپذیر است گزینه update را انتخاب کرده .اکنون می توانید pass word ی برای کامپیوترتان انتخاب کنید و در قسمتهای پایین هم تنظیمات دیگری قابل انجام است که مثلا قفل فقط با یک فلاپی مخصوص باز بشود. خاطر نشان می کنم در صورت فراموشی این password ورود به ویندوز برای شما هم امکانپذیر نیست .2) همواره از uptodate بودن یک آنتی ویروس کامل و جامع اطمینان حاصل کنید . برای دوستانی که در ایران هستند بهتر است از مجموعه های روسی مثل nod32 یا kaspersky استفاده کنند چون اینها در ایران راحتتر به روز می شوند. در صورتی که از لپ تاپ استفاده می کنید از روشن بودن دیواره آتش یا firewall هنگام استفاده مطمئن شوید.و مطمئن شوید که سیستم بلوتوث اشتباها فعال نباشد.3)همواره سابقه کامپیوتر خود را پس از هر بار استفاده کاملا پاک نمایید . مثل فایلهای داخل cookie ها ، temp ها، internet temporary files و.. که همه اینها در تنظیمات مربوط به user که از آن استفاده می کنید وجود دارند .هم در سیستم عامل xp و هم vista تقریبا مسیر دستیابی به آنها یکی است. از طریق خود کادر browser ی (مثل IE,FIREFOX , MOZILLA,…) که استفاده می کنید هم برخی از این اعمال قابل انجام است مثل clean history که معمولادر منوی internet option است. همچنین ریل پاکسازی yahoo messenger که بدین شکل انجام میگیرد : C:\Program Files\yahoo \messenger\profiles که در انتهای این مسیر شما پوشه ای می بینیدکه محتوی عنوان یا عناوین شناسه های یاهو مسنجر شماست که از طریق همین کامپیوتربه اینترنت متصل شده اید . (امیدوارم مسیر را درست نوشته باشم چون از ذهنم نوشتم ولی به هرحال نود درصد درست است) پس از هر بار استفاده و اتصال به اینترنت محتویات این فایل را کاملا پاک نمایید.4) فایلهای مربوط به کارهای سیاسی تان ،کتابهای الکترونیکی ممنوعه ، فیلمها و عکسهای شخصی مخصوصا اگر در فضای رمانتیک گرفته شده یا دوست دختر یا دوست پسرتان در آن است را همواره روی فلش cd,dvd و... نگه دارید ازآنها به تعداد مورد نیاز کپی گرفته و در جای کاملا مطمئن (دور از محل سکونت و کار) نگهداری کنید.از ذخیره کردن آنها روی کامپیوتر ویا لپ تاپ اکیدا خودداری کنید 5) پس از هر بار چت کردن با یاهو با استفاده از گزینه clean history (که می توانید آنرا درمنوی yahoo messenger پیدا کنید)کلیه مکالمات خود را از بین ببرید. به هر حال اینها حداقل تنظیمات و پاکسازی مورد لزوم بود که تاجاییکه ذهنم یاری کرده ذکر کردم و علاقمندان بهتر است از منابع و نوشتجات مربوط به امنیت اطلاعات استفاده کنند.زیرا بحث ارتباطات اینترنتی و امنیت فایلهای الکترونیکی در شرایط حاضر اولا بسیار بسیار مهم است و ثانیا یک بحث تکنیکی –فنی روز است. ب) موبایل :1)برای دستگاهتان از یک password مناسب (با شرایط فوق الذکردر آیتم قبلی) انتخاب کنید. 2) همواره موبایلتان را همراه داشته باشید و حتی در وقت نهار، دستشویی ، نماز و...آنرا ترک نکنید.3) شماره تلفن دوستان و همکارانی که در جریانات و اعمال سیاسی شما دخیل ، همراه یا مطلع هستند را حتی الامکان فقط به ذهن بسپارید و از ذخیره سازی آن در تلفن همراه اکیدا خود داری نمایید .برای تماس با ایشان نیز حتی الامکان از تلفن های اعتباری غیر قابل ردیابی یا صعب الکنترل مثل تلفن کارتی خیابان استفاده نمایید .4) از اس ام اس پراکنی غیر صروری و تفریحی با ایشان بپرهیزید. اگر اس ام اس ضروری لازم شد با رعایت کلیه جوانب ایمنی (که در قسمت ارتباطات تا حدی به آن اشاره شد) این کار را انجام دهید .5) هر اس ام اس حاوی نکات مساله دار را در اولین فرصت از دستگاه پاک نمایید.6)همواره از خاموش بودن بلوتوث دستگاه خود اطمینان حاصل کنید، درخواست ارتباط بلوتوثی را از طرف درخواست کننده ناآشنا قاطعانه رد کنید .نرم افزارهای مجانی و فراوانی الان در بازار وجود دارد که به محض تایید ارتباط بلوتوثی از طرف شما به سرعت دستگاهتان را هک می کنند و کلیه اطلاعات سیم کارت و دستگاه موبایلتان در دسترس قرار می گیرد . خوشبختانه اکثر این نرم افزارها زمانی عمل می کنند که توسط خود قربانی آگاهانه یا نا آگاهانه با آنها همکاری شود(دکمه ای زده شود) پس اولا همواره گوشیتان در حالت قفل امنیتی تنظیم باشد و ثانیا هیچ درخواست ارتباطی را که نمی شناسید تایید نکنید .
2) ازدواج: قبل از ورود به این مطلب در مورد کتابهایی که مطالعه شان بی فایده نیست، که در قسمت اول این مقاله نوشتم ، می خواستم به یک کتاب دیگر اشاره کنم که می تواند مورد استفاده رفقایی قرار گیرد که می خواهند مشی "کار چریکی شهری" را دنبال کنند. البته من خودم هرچه گشتم این کتاب را پیدا نکردم و آنرا نخواندم اما با اشارت رفیق شهید حمید اشرف(از کادرهای بالای سازمان چریکهای فدایی خلق قبل از انقلاب) در جزوات اش می توان فهمید حاوی نکات آموزنده بسیار مهمی در این زمینه است . این کتاب نوشته "کارلوس ماریگلا" و حاصل تجربیات جنگ چریکی در برزیل است و تصور می کنم نام آن 7 فرمول جنگ چریکی(تردید از من است) باشد. اما در مورد بحث ازدواج و وابستگی عاطفی:الف)واقعیت این است که هرگونه وابستگی عاطفی به درجات متفاوتی(بستگی به اخلاق فرد دارد) مقاومت ، انعطاف و چابکی فکری-عملیاتی فرد مبارز سیاسی را تنزل می دهد. ولی اگر اصراری بر ارتباط با جنس مخالف (موافق!) به هر شکلی هست ، بهتر است یک سری ملاحظات در نظر گرفته شود.1)نخستین و به نوعی مهم ترین موردی که باید رعایت شود انتخاب جفت مناسب برای ازدواج یا دوستی است . به غیر از مواردی که یک فرد سازمانی با انتخاب نوع زندگی تشکیلاتی ، جفت خود را زیر چتر امنیت و نظارت سازمان متبوعه انتخاب می کند یا (قبول می کند) ، برای بقیه افراد عادی اگر که نظر بر این است که این جفت شدن به درجاتی در کار سیاسی ملحوظ شود ، اکیدا توصیه می گردد ،جفت بر اساس حداکثر انطباق خط فکری انتخاب شود ، تازه حداکثر انطباق در گفتار هم به واقع نمی تواند ضامن رعایت جوانب امنیتی و اثربخشی ارتباط از لحاظ تامین هدف (ارتقای کمی-کیفی فعالیت سیاسی) باشد ،زیرا افراد در جریان پراتیک و زیر ضرب عکس العملهایشان غیر قابل پیش بینی است. ولی انطباق حداکثری خط فکری حداقل سطحی از امنیت است که باید رعایت شود. در غیر این صورت باید خود را برای ارایه یک شخصیت دوگانه با تمامی ریسکها و صعوبت هایش در یک مدت زمان طولانی اماده کنید. مخصوصا اگر رابطه همسری باشد مخفی نگه داشتن نیمی از شخصیت، کاری بسیار پرهزینه ، پر ریسک و دلهره آور است.در این خصوص اگر که قرار است زندگی مخفی سیاسی در کنار زندگی زناشویی انجام گیرد ، باید از برازش (تامین سطحی از اطمینان )برخی فروزه های اخلاقی-شخصیتی خود مطمئن شوید یا به تقویت مجدانه و آگاهانه آنها بپردازید. از مهم ترین فروزه های مورد نیاز در این بحث داشتن اعتماد به نفس و حضور ذهن بالا ، خونسردی ، انعطاف روحی برای تسلط بر احساسات متضادی که همزمان بر فرد وارد می شود و کلا انرژی جسمی-روحی برتر نسبت به دیگران ،خستگی ناپذیری و همچنین پرهیز از یکسری فروزه های اخلاقی نظیر پرگویی ، خودنمایی ، نومیدی و .... اینها و خیل دیگری الزامات از حداقل های انجام ایمن زندگی دوگانه –دوشخصیتی است.پس توصیه می شود اگر فردی اینها را نمی تواند انجام دهد یا این خصوصیات را به حد کافی در خود سراغ ندارد بهتر است راجع به جفت یابی به طور اساسی بازنگری کند. در این زمینه هم یکبار دیگر فرصتی پیش می آید تا با تاصی به زندگی مبارز بزرگ دوران ما، شادروان بیژن جزنی یک نوع مفید و اثربخش زندگی زناشویی در کنار فعالیت های سیاسی را ببینیم. همسر بیژن (میهن قریشی) از یاران و همراهان دوران نوجوانی و جوانی وی بوده است . زمانی که در فاصله بین سالهای 1324 تا 1332 شورشها و دمونستراسیونهای اجتماعی-صنفی-سیاسی به شکل پر نوسانی امکان بروز می یابد ، انرژیک ترین و پاک بازترین جوانان کشور در فرمت سازمان جوانان حزب توده (که آنزمان در مجموع به عنوان سازمانی با نقش غالب عناصر نسبتا مترقی در سطوح مختلف آن به عنوان حزبی پیشرو و تاریخ ساز مطرح بود) در بسیاری از صحنه های رزم و جنگ و گریز خیابانی بیژن و میهن ضمن شرکت در کنار یکدیگر ، از نزدیک سطح فدا و پاکبازی و خلوص عقیده یکدیگر را خواسته و ناخواسته می بینند.پس از کودتای 28 مرداد 32 نیز که تقریبا شرایط عینی هر گونه شورش و اعتراض اجتماعی از بین می رود ، بیژن و میهن پس از ازدواج با تحلیل منطقی و منطبق با یکدیگر تصمیم می گیرند تا بروز شرایط عینی انقلاب فقط به مطالعه و کار مشغول شوند و به نوعی دوران انتقال را به مثمر ثمر ترین شکل ممکن سپری می کنند.تا اینکه پس از این دوره آرامش به زمان آزمون می رسند و بقیه داستان نیز که همه می دانند. این نمونه ای برتر از آگاهی و فدای حداکثری است.
با ذکر شرایطی که مربوط به رعایت موارد قبل از دستگیری بود و تازه من شاید یک دهم آن را هم نتوانستم بازگو کنم، شاید شخصی به این نتیجه برسد که پراتیک سیاسی کاری بسیار دشوار وبا توجه به انبوهی از آمادگیهای جسمی-روحی-شخصیتی و آگاهیهای فنی-عمومی و سیاسی، حداقل ترین سطح استاندارد آن بسیار بالاست. اگر چنین فکری می کنید باید بگویم حق باشماست. به دریا مرو گفتمت زینهار وگر می روی تن به طوفان سپار به دلیل اینکه : فدایی ندارد زمقصود چنگ وگر بر سرش تیر بارند و سنگ
پس از دستگیری:در هنگام دستگیری : الف)همانگونه که در اپیزود نخست (درقسمت قبل از دستگیری) توضیح دادم ،همیشه آماده باشید تا هیچ وقت غافلگیر نشوید. یکی از مصادیق آمادگی ،کنترل دائمی مدارک همراهتان است. یعنی قبل از هر چیز بدانید به چه مسائل یا اشیایی ،مدرک اطلاق می شود . در هر لحظه به چه تعداد و از کدام نوع و به چه شکلی آن مدارک را با خود حمل می کنید و سریعترین راه حل ممکن برای از بین بردن آنها در کمتر از چند ثانیه(قورت دادن کاغذ،شکستن دیسک کامپیوتری، در آب انداختن قطعات الکترونیکی و ...) چیست. همه اینها فاکتور عکس العمل انقلابی شما را بالاتر می برد. اما لحظه عمل و خونسردی زیر ضرب و تهدید بحث دیگری است که فقط از شجاعت و جسارت ذاتی افراد قوی(جسمی-روحی) می توان انتظار واکنش دقیق ،سریع و موثر داشت. ب) لحظه بازداشت در یک مکان عمومی: برخلاف خواسته مامورین در باره سکوت و حفظ ظاهر و انجام رفتار عادی ، شما در حال گذراندن یکی از حساس ترین مراحل زندگی سیاسی تان در همان چند لحظه ، یعنی حدفاصل محل دستگیری تا انتقال به خودرو ی مامورین هستید. از این لحظات حداکثر بهره را بگیرید.از آنجا که ممکن است شما برای مدت نامعلومی به مکان نامعلومتری منتقل شوید ، از آنجا که ممکن است در حین پروسه بازجویی در بازداشتگاه حوادث تلخ (حوادث منجر به مرگ متهم در زمان بازجویی که متاسفانه بسیار اتفاق افتاده است) ، از آنجا که در همان لحظه اولیه بازداشت مامورین شروع به لجن مالی شخصیتتان می کنند و مثلا در پاسخ نگاههای پرسش بر انگیز رهگذران با عباراتی نظیر " دزدی کرده" ، "جیب براست" ،"معتاد یا مواد مخدر " ومخصوصا "مسائل ناموسی" سعی می کنند با تکرار تاثربرانگیزانه این عبارات ضمن توجیه عمل زشت بازداشت شما در انظار ، از همان لحظه هویت شما به عنوان یک فرد سیاسی را از بین برده و آنرا به یک مجرم عادی با یک جرم سخیف تنزل دهند. این عمل زشت یعنی حمله به هویت سیاسی شما ، ضمن باز کردن راه برای تعدیات بعدی از لحظه بازجویی گرفته تا اخرین روزهای گذراندن حکم، به زعم رژیم باعث جلوگیری از اسطوره سازی از شخصیت شما نیز می شود.پس باید بدانید چند متر یا چند ثانیه ای که در میان جمعیت (به هر تعداد و در هر مکانی که باشد) در معیت مامورین در حال گذر هستید ، یک فرصت بسیار مناسب و به نوعی تکرار نشدنی برای مقایله با توطئه های فوق الذکر است لذا ارزش آن را دارد که به هر شکل و تا هر جایی که امکان دارد از آن به عنوان یک فرصت مناسب مبارزاتی استفاده گردد. در این رابطه انجام کارهای زیر پیشنهاد می شود:1) تسلیم نشدن به سادگی مخصوصا زمانی که در انظار قرار می گیرید باید نشان دهید که دارند شما را به زور می برند2) ضمن داد و فریاد در انظار با تردستی و هوشیاری ،جرم خود را به نحوی با صدای بلند به همه اعلام کنید ، مطمئن باشید توجه حداقل یک گوش شنوا را به خود جلب می کنید . و این می تواند بسیار مهم باشد . توجه داشته باشید البته این کارها بی هزینه نیست و ممکن است در لحظه با مقاومت و تهدید با اسلحه و ضرب و شتم مامورین روبرو شوید ، ولی اصلا نترسید ، اگر قرار است بلایی سرتان بیاورند ، اینجا و در این لحظه نمی توانند کاری بکنند . ممکن است تهدیدتان کنند و به شما بگویند که اینکار شما باعث شدت عمل در مراحل بعدی و بازجویی می شود یا با نرمی از شما بخواهند در صورت همکاری با مامورین و مثلا سکوت و حفظ ظاهر در رفتار بعدی آنها تاثیر دارد. اینجانب باید عرض کنم همه این وعده ها دروغ است و آنها از قبل تصمیم گرفته اند کی ، کجا و چگونه با شما برخورد کنند و مقاومت غیر مسلحانه شما به هر شکلی که باشد حداکثر 5 درصد در برخوردهای بعدی با شما تاثیر دارد. در این رابطه اگرچه خیلی توصیه نمی شود ولی رفتار تهاجمی نزدیکان (والدین و برادر و خواهر) در لحظه دستگیری به جای رفتار منفعلانه و گریه و زاری ، به طرز بسیار موثر و مفیدی در رفتار لحظه ای و آینده مامورین با شما می تواند تاثیر داشته باشد. 3) یکی از بالاترین خطرهایی که کلا شما را تهدید می کند ، بی خبری دیگران مرتبط (رفقای سازمانی،تشکیلاتی، مجامع مربوطه داخلی و حتی خارج از کشوری که متناسب با سطح و نوع فعالیت شما موضوعیت پیدا می کنند) از وضعیت شماست. همانگونه که در اپیزود اول نوشته بودم ، اولین اصل غافلگیر نشدن است و یکی دیگر از مصادیق غافلگیر نشدن این است که ترتیبی اتخاذ کنید که در اولین لحظات پس از دستگیری ،خبر و نحوه وقوع آن به سازمان یا تشکیلات متبوعه و یا افراد و مجامعی که می توانند به هر شکلی پیگیر قضایا باشند برسد . مثلا می توانید یک ایمیل یا آدرس پستی از سوژه مورد نظرتان تهیه کنید و به یکی از اعضای واثق خانواده ،فامیل یا دوستان بسپارید که به محض بروز اتفاقی از این دست برای شما ، آنها را خبر کنند و جزئیات حادثه را تشریح و حتی الامکان رسانه ای کنند.4) خونسردی خود را در لحظات اولیه حفظ کنید . مخصوصا اگر اولین دفعه است که دستگیر می شوید. اگر توسط وزارت اطلاعات دستگیر شوید ، نسبت به بسیج و اطلاعات سپاه پاسداران پروسه دستگیری شما آرامتر و کم فشارتر است. احتمالا از برخورد فیزیکی خبری نیست و یک حداقلی از حقوق اولیه شما رعایت خواهد شد. نقطه مقابل این برخورد ،دستگیری توسط اراذل بسیجی است که از لحظات اول همراه با فحاشی و ضرب و شتم و بعضا استفاده از سلاح سرد در حدفاصل انتقال از محل دستگیری تا محل بازجویی است. به هرحال از دست دادن کنترل اعصاب ،ترس، گریه زاری ،التماس و....هم باعث تنزل شان شما میشود و هم زمینه ساز آغاز فشار بر شما در مراحل بازجویی بعدی می گردد ، ضمن اینکه اصولا این تضرع و لابه ها فایده ای هم ندارد. در کل اکیدا توصیه می شود از خود ضعف بروز ندهید ، حتی اگر احساس درهم شکستگی شدید می کنید ، به خاطر خودتان و ادامه مراحل بسیار حساس و سرنوشت سازی که به مدت نامعلومی در پیش دارید، بهتر است روحیه تان را حفظ کنید و نقطه ضعف دست بازجوها ندهید .

درسهايي از بازجويي 1

بازجویی یک بازی مبتذل حضور ذهن بین متهم و بازجو است که در آن دو طرف منتهای کوشش خود را برای گمراهی یکدیگر به کار می برند البته این بازی که نتیجه آن می تواند عایدات وحشتناکی علیه متهم و له بازجو داشته باشد ، مسلما در شرایط کاملا نا برابر انجام می شود . هدف من در این نوشته بیان تجربیات حاصل از چند بار بازجویی در شرایط مختلف و توسط سازمان های اطلاعاتی رژیم می باشد . لازم به ذکر است بخش عمده ای از مطالبی که بیان خواهم کرد قراین و اسناد مکتوب و معتبری برای آنها در اختیار نداشته و ندارم و صرفا حاصل برهم نهی و کنار هم گذاری یک سری گزاره ها و تجربیات شخصی می باشد . از آنجا که بنده چندین سال را به صورت غیر حرفه ای و حرفه ای از دور و نزدیک با سیاست و عواقب و هزینه ها ی الزامی آن در یک حکومت دیکتاتوری ایدئولوژیک صرف کرده ام ، خودم را در باره ذکر این مطالب هرچند که کاملا دقیق یا طبقه بندی شده نباشد، اولا محق و ثانیا به واسطه اقدامات منجر به غائله اخیر مسئول می دانم که این مطالب را با وجود همه نقایص وارد بر آن بیان نمایم .امیدوارم اگر کسی این نوشته را می خواند نقایص اش را برطرف و نکات اش را افزایش دهد و در اختیار استفاده کنندگان دیگر هم قرار دهد.به واسطه اینکه پیش بینی می کنم با فرو نشستن تب حوادث اخیر مربوط به انتخابات رژیم بنا به رسم یک رژیم با ذات دیکتاتوری آنهم جمهوری اسلامی که قساوت و کینه توزی را نه تنها از ماهیت دیکتاتوری اش بلکه از ساختار و شاکله و خلقیات نیروهای خلص خود و همچنین و بدتر از آن بخش مهمتری از این کینه توزی و سبعیت این حکومت تئوکراتیک از بنیانهای ایدئولوژیک منتسبش بر می خیزد ، لذا من فکر می کنم با رفع تهدید عاجل سرنگونی قهر آمیز ، هر گاه که شعله قیام به هر دلیلی کم شود، رژیم ممکن است دست به تسویه حسابهای عظیمی بزند . مسلما شکل این تسویه حساب برای سران و بدنه جنبش کاملا متفاوت خواهد بود . برای "سر" های جنبش فعلی و آنها که در داخل یا خارج شناخته تر اند به دلایل مختلفی شیوه و فرجام تسویه حساب نرمتر خواهد بود و به شکل محرومیت از یک سری رانت ها ، ترور شخصیتی ، رانده شدن از حلقه های محرمه و ... بروز خواهد کرد. دلایل اقدامات نرم در قبال برخورد با این "سر"ها از قرار ذیل است : هزینه تبلیغاتی سنگین در داخل یا خارج ، بستگی و تعلق فیزیکی بخشهایی از لاشه نظام هر چند حاشیه ای و دست چندم به وجود فیزیکی - روانی این سرها که حذف فیزیکی آنها لاجرم جدایی و پاره گی موضعی نظام در بخشهایی را موجب می شود ، دلیل دیگر این است که خود این آقایان در قسمتهایی از عمر رژیم خود بدنه و موتور ماشین ترور و شکنجه و ارعاب و تازیانه داران بوده اند و به قولی فالانژیستهای دیروز اند که اصلاح طلبان امروز شده اند ! اینها علاوه بر دوستان و روابط خاصی که هنوز در دستگاههای حسی و حرکتی رژیم دارند به بسیاری از شگردها و ترفندهای حذف و ترور شخصیتی رژیم نیز آشنایند زیرا که خود جزو بنیانگزاران آن بوده اند ، و هر گونه فشار بیش از حد به آنها بیم افشای جنایات فاش نشده بسیاری را برای رژیم به دنبال دارد.

اما مسلما برای توده عظیم ملت و جدا از حکومت بسیاری از این امکانات و فرصتها وجود نخواهد داشت ، بازجویی و پروسه قضایی متعاقب آن به دلیل نا آشنایی متهم و یا ترس و فریب خوردن در حین بازجویی و.. بعضا نتایج دردناکی را متوجه شخص و اطرافیان نزدیک می کند . در این مقاله من حاصل تجربیات و خاطرات خود را در دو مقطع قبل و بعد از دستگیری تقسیم بندی و بیان می کنم .

قبل از دستگیری:

همواره پیش گیری از درمان ساده تر و در این بحث خاص، صد البته موثرتر است . زیرا گیر نیافتادن به جهت اهداف سازمانی یا حزبی وتشکیلاتی ایمنتر و به جهت هزینه هایی که فرد باید به مجموعه رژیم بپردازد بسیار مقرون به صرفه تر است. بهترین حا لت این است که اصولا فرد سیاسی در دام دستگاههای حسی حرکتی رژیم گرفتار نشود ، مگر اینکه فرد یا سازمان تعمدا بخواهد با فدای حداکثری و آگاهانه نتیجه سیاسی ، ایدئولوژیک و .. خاصی (مثلا شناسایی خود ، ایدئولوژی ، استراتژی .... به مجموعه نیروهای پوزیسیون یا اپوزیسیون) را دنبال کند . ولی با توجه به وسعت و دامنه نسبتا گسترده شورشهای اخیر که در نتیجه سطح جنبش از یک جنبش کوچک ، منسجم و بسیار پویای برنامه دار به یک جنبش وسیع و پرشور اما کم برنامه و غیرحرفه ای تغییر می کند و لذا شرکت کنندگان آن هم اکثرا تجربه کار عملی سیاسی و یا دیدگاهی جامع و تحلیلی مبتنی بر اصول و چارچوبهای متداول و معتبر سیاسی راجع به مسائل ندارند ، فرض می کنیم اکثر شرکت کنندگان قصد و یا انتظار گرفتاری در چنگال رژیم را ندارند و نسبت به پروسه دستگیری و مسائل و تبعات آن هم اطلاع یا تصور چندانی ندارند. با این تفاصیل مجموعه توصیه هایی برای استفاده این دوستان ارایه می کنم .

1) هویت فرد سیاسی: اصولا با توجه به خط قرمزهای سیال و شناور رژیم اسلامی که همواره به مجموعه وضعیت داخلی یا خارجی آن ارتباط مستقیم دارد ، تعریف جرم سیاسی و مجرم یا متهم سیاسی در این نظام تقریبا غیر ممکن است. تاریخ سی ساله این رژیم مافیایی نشان می دهد که حداکثر همراهی ، تایید یا وابستگی با افکار یا کردار رژیم هم نمی تواند ضامن حفظ ، نجات یا مصونیت فرد باشد از میان بی شمار نمونه تاسف بر انگیز فقط به چند عنوان فردی یا جریان سیاسی اشاره می شود که تاریخچه و فرجام اینها البته بحث دیگری است که ما را در اینجا به آن کاری نیست : آیت الله شریعتمداری ( مرجع تقلیدی که خمینی را از مرگ نجات داد) ، حزب توده و فداییان خلق- اکثریت ، نهضت آزادی ، طیف های متفاوت موسوم به اصلاح طلبان و بالاخره هاشمی رفسنجانی ، میرحسین موسوی و... تمام مثالهای فوق از میان خیل طرفداران و مرتبطانی با رژیم انتخاب شد که در مقاطع مختلفی خدمات بی نظیر و منحصر به فردی برای جمهوری اسلامی انجام دادند که منجر به بقا یا توسعه و خروج از زیر ضربات مرگبار و محتوم دشمنانش شده بود ولی به محض رهایی نظام به طرز عبرت انگیزی درمیان چرخ دنده های باندهای مافیایی و فاشیستی نظام گیر کردند و از هستی ساقط یا حداقل مجبور به تن دادن به حیات خفیف و خائنانه شدند . لذا می خواهم بگویم اینها که خدمتگزاران صدیق و در مقاطع حساسی خودی بودند حسابشان این شده حالا ما غیر خودیها که دیگرحسابمان مشخص است . لذا اولین قدمی که در یک تظاهرات بسیار مسالمت آمیز صنفی (و نه حتی لزوما سیاسی) برداشتید، خواندن یا دیدن اولین کتاب ،فیلم با موضوع فرهنگی ،سیاسی .... خارج از مجموعه افکار رسمی رژیم، لباس یا آرایش خاص ،جنسیت یا شرایط جنسی خاص و......بسیاری بسیار اعمال یا شرایط کاملا عادی دیگر می تواند شما را در لیست مظنونان یا متهمان یا دشمنان بالقوه رژیم قرار دهد و منجر به سطحی از برخورد شود. پس همیشه منتظر برخورد با رژیم باشید تا غافلگیر نشوید.

2) ارتباطات: پس از اینکه هویت خود را به عنوان یک مظنون بالقوه از دید رژیم درک کردید باید برخی از اعمال و عادات را در زندگیتان وارد نمایید یا به تحکیم و هوشیاری پیرامون خودتان با استفاده از آخرین اخبار و تکنیکهایی که برایتان مقدور است بپردازید. بنده با قاطعیت عرض می کنم هر کاری را که با کسی در میان نگذارید، در تلفن راجع به آن صحبت نکنید و بالاخره به شکل ایمن از اینترنت بهره بگیرید ، دستکم به احتمال 90 درصد کشف نخواهد شد.اصولا تا جایی که من فهمیدم سیستم اطلاعاتی رژیم اساسا خبرچین محور است و نه تکنولوژی محور . البته تکنولوژیها و تکنیکهای پیشرفته جاسوسی و کنترل توسط رژیم استفاده میشود، ولی من فکر می کنم همه این کارها زمانی اتفاق می افتد که شما توسط یکی از شاخکهای حسی رژیم رصد شده و آن موقع در کانون توجه قرار می گیرید.

3) مخبریا خبرچین کیست : بنده بر این باورم که خبرچین ها اصولا از دو قماش اند : حرفه ای ها و وابستگان ایدئولوژیک و عامل های موقتی ها. الف) حرفه ای ها :از فاکتورهایی که می توان برای شناخت این گونه افراد استفاده کرد فاکتورهای اخلاقی-شخصیتی است. افرادی که هیچگونه احساسی نسبت به وطن ، محیط زیست ، فرهنگ و.. ندارند و در عوض تمام هدف زندگی خود را پول در آوردن به هر قیمتی و از هر راهی می دانند حداقل به صورت بالقوه می توانند یک خبرچین باشند .نزد اینگونه افراد به هیچ وجه راجع به اعتقادات یا فعالیتهای خود صحبت نکنید حتی اگر فامیل نزدیک یا دوست قدیمی باشند. این صفات را می توان از وجنات و سکنات و ظاهر و باطن افراد دید. همچنین افرادی که علنا و در ظاهر ابراز وابستگی ایدئولوژیک به رژیم یا خطوط فکری و عملی آن می کنند نیز مشخصا باید احتیاط کامل در برخورد با آنها نمود. همچنین افرادی که به نحو شگفت انگیز پرسش برانگیز یا غیر منتظره ای از یک سری امکانات و یا انواع مزایای دولتی بهره مند می شوند نیز دستکم پتانسیل "آدم فروشی" را دارند. مثل آدم خنگی که سراز یک دانشگاه دولتی معتبر در می آورد یا در مقاطع عالی تحصیلی که تناسبی با صلاحیت علمی اش ندارد مشغول به تحصیل می شود. دریافت وامهای کلان و خارج از عرف ، اشتغال بدون طی مراحل متداول و قابل حصول برای همه و ....سایر موفقیتهایی که فرد بدون داشتن صلاحیت از سیستم دولتی کسب میکند وی را در ردیف خبرچین های بالقوه قرار می دهد و اکیدا نباید هیچ گونه حرفی از عقاید و برنامه های عملی تان با وی در میان بگذارید . ب) خبرچین موقتی یا عامل موردی: شناسایی و درک موقعیت خبرچین دائمی و حرفه ای به دلیل صفات فوق الذکر بسیار ساده تر و احتراز از معاشرت آنها نیز عملی تر است . اما عامل موقت ، هم شناسایی و هم اجتناب از برخورد با آنها خیلی دشوارتر و نیاز به حضور ذهن و آمادگی بسیار بالاتری دارد. عامل موقتی کیست؟ واقعیت این است که همه ما انسانها زوایایی در زندگیمان وجود دارد که دوست نداریم هیچگاه نزد دیگران ، حتی نزدیکترینان باز بشود. این زوایا معمولا مملو از مسائل اخلاقی ، مالی یا شخصیتی و ... است که معولا مقیاس بسیار کوچکی دارد ولی همین مسائل بسیار جزیی می تواند توسط نیروهای اطلاعاتی به شکلی اهریمنی به عنوان یک گروگان جهت وادار کردن فرد به انجام خواسته هایشان استفاده شود. بیشترین فشار در میان نیروهای اطلاعاتی رژیم روی سکس و عشق غیرمجاز بر فرد وارد می شود. در وهله بعد مسائل مالی و مثلا جابجا کردن مقادیر بسیار کمی پول و در نهایت از روابط شخصی و احساسات منفی مثل کینه ،حسادت نفرت و ... همه اینها عواملی است که اهریمنان سازمانهای اطلاعاتی یک فرد سست را تسلیم خواسته خود که همانا مراقبت و نقل اخبار از سوژه است می کنند و به این طریق یک عامل موقت ساخته می شود.این عامل موقت معمولا از بین نزدیکترین افراد به سوژه انتخاب می شود.البته به جز این شیوه های تهدید آمیز، تطمیع روش دیگری است که به نسبت کمتر استفاده میشود و مگر سوژه به دلایل خاصی دارای ارزش نسبتا زیاد و یا دسترسی به وی مشکلتر باشد که تطمیع هم توسط پیشنهاد پرداخت پول ، امکانات شغلی رفاهی تحصیلی و ...انجام می شود. عامل های موقتی بالقوه را شناسایی کنید از آنها اجتناب کنید ولی از آنها کینه نداشته باشید چون مجبور به این کار شده اند . به صورت بالقوه آنها افرادی هستند که در زمینه مسائل جنسی تا حدی بی بندو بار نسبت به اصول مراودات مالی لاقید و در برخورد با دیگران احساساتی و هیجانی عمل می کنند یا آرزوها و اهداف رومانتیک در سر دارند.

4) ارتباطات تلفنی: می گویند که سازمانهای اطلاعاتی آمریکا سیستم فیلترینگی به نام "اشلون" در اختیار دارند که در مکالمات تلفنی قادر است به هر تعداد مکالمه در آن واحد نظارت کند و اگر کلمات خاص و حساسیت برانگیزی (از دید مجامع امنیتی) در یک طرف مکالمه گفته شود بلافاصله آن مکالمه ضبط و هر دو طرف مکالمه شناسایی و در کوتاهترین زمان محل آنها به مراجع امنیتی جهت ادامه تحقیقات یا انجام عملیات گزارش می شود. من نمی دانم این قضیه تاچه حد واقعیت دارد ، ولی مدتی پیش از یکی از اساتید دانشگاه در زمینه مخابرات و ارتباطات که در دوایر دولتی مربوطه هم دستی دارد راجع به چند و چون این مساله پرسش کردم و ایشان با توجه به خرید تکنولوژیهای جدید از چین و آلمان و ... امکان این عمل را به درجاتی و تا حد نسبتا زیادی تایید کردند. پس به شدت مراقب ادای کلمات در مکالمات مخابراتی و مخصوصا نوشته ها در اس ام اس ها باشید. یادتان باشد از هیچ واژه حساسیت بر انگیزی استفاده نکنید نام مقامات و مسئولیتهای شناخته شده رژیم و نیز تیتر اخبار روز از این جمله اند، مثل احمدی نژاد- بسیجی-خامنه ای-رئیس جمهور –پاسدار-تظاهرات-دیکتاتور-آخوند-تحریم-مجاهدین خلق و...

5) ارتباطات کامپیوتری: در بیستم آبان ماه گذشته من ایمیلی دریافت کردم مبنی بر اینکه رژیم سخت افزارها و نرم افزارهای لازم برای کنترل کلیه ارتباطات از طریق سرور یاهو را در اختیار گرفته است. این کنترل شامل چت صوتی و نوشتاری از طریق یاهو نیز می شود. البته قبل از این تاریخ هم چندین بار هشدار دریافت کردم ولی اینبار منبع موثق تر و جزئیات بیشتر بود . لذا با توجه به شیوع استفاده از یاهو در ایران نسبت به سایر سیستمها چند تا توصیه ساده می کنم. البته بدیهی است که بحث امنیت ارتباطات یکی از بحثهای تکنیکی روز دنیا است که هر لحظه ابداعات جدید سخت افزاری-نرم افزاری جدیدی در این عرصه اتفاق می افتد که البته این جزو تخصص من نیست و مقصود من هم تا آن حد ریز شدن نیست. با این تفاصیل: الف) برای رد و بدل کردن ایمیل از سرویس دهنده های غیر یاهو مثل گوگل ،aol ، msn و ... استفاده کنید. ب) در صورت استفاده از یاهو از سیستم yahoo briefcase استفاده کنید(استفاده همزمان دو نفر از یک ایمیل بدون ارسال اطلاعات بلکه با ذخیره کردن به صورت درفت save as draft) ج) برای چت کردن از سیستمهای غیر یاهو استفاده کنید مثل نرم افزار اسکای پی skype (اگرچه محدودیت کنفرانس برای بیش از ده نفر دارد) د)اگر وبلاگ دارید و مطالب آن حساسیت برانگیز است به هیچ عنوان در یک هاست داخلی آن را ایجاد نکنید مثل بلاگفا، میهن بلاگ ،پرشین بلاگ و ...بلکه حتما در یک هاست خارجی با امنیت مناسب مثل بلاگر استفاده کنید. ه) کلا برای آپ تو دیت کردن وبلاگ هیچ وقت از منزل یا محل کار اقدام نکنید. و) در هیچکدام از سایتهای داخلی رژیم پیغامی نگذارید که به نحوی منجر به کشف هویت یا آسانتر شدن شناسایی تان شود. اصولا هیچگاه از منزل و یا محل کار در سایت های رژیم پیغام نگذارید. ز)آی دی برای چت و یا ایمیل خود را طوری انتخاب کنید که معرف سن ، جنسیت ، محل تولد ، محل سکونت ،کار، تحصیل ، وابستگی فکری و....نباشد . مگر اینکه خودتان بخواهید به وسیله آن پیامی بدهید.

6) ارتباطات عمومی: همانگونه که قبلا هم توضیح دادم، یکی از مواردی که منجر به امنیت بلند مدت شما می شود ،عدم اطلاع دیگران از کیفیت و کمیت اقدامات شما می باشد ، اما اگر واقعا شخص قابل اعتمادی یافتید (رجوع شود به توضیحات مربوط به خبرچین) و خواستید که به صورت دستجمعی به فعالیت بپردازید مسائل ذیل را در نظر بگیرید. الف) قبل از هر چیز حتما برای روز مبادا و دستگیری آمادگی ذهنی کافی داشته باشید. غافلگیر شدن در هنگام دستگیری می تواند بلافاصله موقعیت را به ضرر شما به سرعت در وضعیت وخیم و بعضا غیر قابل برگشتی قرار دهد. یعنی باور داشته باشید که روز دستگیری می تواند همین روزها و یا ساعات آینده باشد. ب) همواره با اعضای تیم و رفقایتان داستانی راجع به فعالیتهایتان و اهدافتان و نقش خود و دیگران بسازید به نحوی که هیچکدام از مسائل اصلی را در برنگیرد و با تمام جزئیات آن را با رفقایتان از حفظ کنید .لازمست هرچند وقت یکبار داستان را با همدیگر مرور کنید . این نکته از آن جهت بسیار مهم است که اساس و جهت گیری بازجوییها فشار برای کسب اقرار از طریق تاکید بردستکم دو نوع تناقض است ، تناقض در گفته های هر شخص ، تناقض در گفته های شخص با گفته های متهمین هم جرم. ج) اکیدا توصیه می شود از جفت شدن با این افراد بپردازید: افراد بی پرستیژ ، پرگو ، خودنما،کم شخصیت ، کم اطلاع ، کم طاقت ،لجبازو ستیزه جو ، افراد دارای عادات زشت اجتماعی مثل اعتیاد به مواد ، ارتباطات وسیع و بی برنامه جنسی ، افراد جدید آشنا، نکته ای که چند مورد دیدم و خودم هم متاسفانه یکبار انجام دادم اعتماد و اقرار نزد دوست دختر یا دوست پسر است که طریقه آشنایی شان با هم در مجامع عمومی و بدون حفاظ امنیتی و امکان شناخت ،پیش آمده باشد. د) بد نیست اگر بتوانید با دوستان مجموعه تان نوعی از ارتباطات منحصر به خودتان بسازید و با استفاده از یک سری علائم نوشتاری یا آوایی یا سمبولها و یا ترکیبی از اینها ، این ارتباطات در برخی مواقع بسیار می تواند کارساز باشد . من یکبار شخصا در پروسه بازجویی با استفاده از یک نوع مورس ابداعی خودمان اطلاعاتی در مورد اقرار های دوستم و مدارک موجود گرفتم که نسبتا به دردم خورد .

مطالعات: من مبارزه سیاسی را به سه شکل قابل تصور می دانم. "کار چریکی" ، "کار توده ای" (تشابه نام توده با حزب توده صرفا تصادفی است و منظور تایید یا رد خطوط اندیشه و عمل جریان مزبور نیست)و "کارسیاسی " . این البته فقط یک نوع تقسیم بندی است و من دلایلی برای این تقسیم بندی می بینم که باعث می شود حساسیت فنی و میزان تخصصهای لازم جهت احراز هویت در هر کدام از اشکال مبارزات فوق کاملا از یکدیگر متمایز باشد. در این میان "کارتوده ای" هم از نظر میزان آگاهیهای مورد نیاز فنی-تخصصی- سیاسی و..ساده تر و هم از نظر عواقب قضایی آن کم هزینه تر است (می تواند باشد) که اتفاقا در این نوشتار هم مخاطب ، روندگان این مسیر هستند. ولی به هر حال مطالعه برخی از مطالب تفننی مثل بیوگرافی ها ، رمانهای مرتبط ،تاریخ معاصر نوشته نویسندگان بی غرض و نزدیک به صحنه ، تاریخچه مبارزات ضد استعماری دیگر ملل ، در کنار اطلاع از آرایش نیروهای سیاسی در صحنه می تواند حداقل اطلاعات مفید مورد نیاز برای یک عنصر مبارز توده ای- خیابانی باشد. در ذیل به چند کتاب اشاره می کنم:انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران در باره خاطرات زندانیان سیاسی دهه 60، رمان خرمگس اثر اتل لیلیان وینیچ ،جمیله بوپاشا (سرگذشت دختر23 ساله الجزایری در مبارزه با متجاوزین فرانسوی) ، تاریخ سی ساله ایران (عنوان کتاب، اثر شادروان بیژن جزنی مربوط به سالهای 32 تا 52). در مورد کتاب و شخصیت بیژن جزنی بسیار گفته و شنیده شده است. و بنده در اینجا قصد و توان افزودن به این مجموعه را ندارم ولی در مورد ایشان باید گفت که وی به نوعی از کلیه مبارزان و سیاسیون تاریخ معاصر مبرز و متمایز است . وی در دوران مبارزاتی خود ،مبارزه را در سه شکل کار توده ای ، سیاسی و چریکی با بالاترین استانداردها و به صورت کاملا در صحنه انجام می دهد . وی نمونه اکمل هوشیاری ،صداقت و قاطعیت انقلابی است و از نظر من ارزشمندترین سرمایه یکصد ساله اخیر مبارزات آزادیخواهانه محسوب می شود. وی بواسطه حضور اکثر خانواده پدری و مادری در سطوح مختلف سازمان حزب توده ، در دهه 20 وارد شاخه سازمان جوانان حزب توده (که آنزمان فعالترین و مترقی ترین جریان سیاسی چپ بوده) می شود. پس از چند سال پراتیک و کسب تجربه پس از پیروزی کودتای 32 و انفعال حزب توده، با یکی ازدخترانی که در جریان مبارزات با وی آشنا شده و پا به پای یکدیگر ضمن کسب تجربه ، صداقت و شجاعت و آرمانگرایی را در وجود یکدیگر مشاهده می کنند، ازدواج می کند و ضمن اشتغال به کار و تحصیل وگذران معیشت با پشتکار و امید مطالعات تئوریک خود را دنبال می کند و منتظر بروز فرصت می ماند.این فرصت در اوایل دهه 40 با حضور در محیط پویای دانشگاه تهران نصیب وی می شود و به واسطه مطالعات تئوریک و سوابق پراتیکی خود در راس جنبش دانشجویی موفق می شود انرژی جنبش را به بدنه حزب یا جریان نیمه زنده و نیمه مستقل جبهه ملی پیوند بزند ، که تا آنزمان به صورت محفلی از کهن سالان با دیدی کمابیش ارتجاعی و منفعلانه ره می پیمود. و به ناگاه انرژی عظیم جنبش دانشجویی به همراه آرمانخواهی و آگاهی جریان مزبور را چنان تکان می دهد که بسیاری مسائل اوایل دهه 40 به آن مرتبط می شود.و نهایتا پس از گارد بندی قاطع و خصمانه رژیم در برابر مردم به ناگزیر جنبش دوباره عموما مسیر چپ را در پیش می گیرد .که اینجا هم باز بیژن جزنی است که به همراه جمعی دیگر از شایستگان و پاکبازان تحصیلکرده مترقی ترین سازمان چپ کلاسیک با خط مشی چریکی یعنی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران را بنیان می گذارد و تا 5 سال رد پای نظرات وی مستقیما و با تاثیر پررنگ در رهبری سازمان قابل مشاهده است و پس از شهادت وی نیز تا مدتها اسلوب و منش فکری و عملی وی برای مجموعه نیروهای صادق و پاکباز چپ فصل الخطاب بوده است.البته من در اینجا قصد روایت سرگذشت ایشان را نداشتم ،چه در این مقال نمی گنجد ، ولی خطوط اصلی زندگی وی از ورود به مبارزه، ادامه مقاومت و حل تضادهای بین تامین معیشت و ادامه مبارزه و زندگی خصوصی ، ازدواج ،کار و نحوه رشد و بلوغ وی از یک عنصر در صحنه تا یک رهبر صحنه گردان به نظرم باید برای هر عنصر تغییر طلبی با هر گرایش فکری و عملی نصب العین بشود. بیژن چپ بود ولی ازاده بود و آزاد و انقلابی و سازش ناپذیر زیست تا مرد و "میهن" دید که خون بیژن ستاره گشت و از آن چه سان شراره دمید. اگر مبارزه با رژیم از نوعی تضاد ایدئولوژیک سرچشمه گیرد ، شخص محتملا مطالعاتی له ایدئولوژی متبوعه و علیه ایدئولوژی حاکم انجام داده است.

تقدیم به ندا و سهراب و دیگر شهیدان شهر....

یه شب مهتاب 
ماه میاد تو خواب
منو میبره  کوچه به کوچه
باغ انگوری  باغ آلوچه
دره به دره صحرا به صحرا
اونجا که شبا پشت بیشه ها
یه پری میاد ترسون و لرزون
پاشو میزاره تو آب چشمه
شونه میکنه موی پریشون
یه شب مهتاب  ماه میاد تو خواب
منو میبره ته اون دره
اونجا که شبا  یکه و تنها
تک درخت بید 
شاد و پر امید
میکنه به ناز  دستشو دراز
که یه ستاره بچکه مثه یه چیکه بارون
یه جای میوه ش  
سر یه شاخه ش
بشه آویزون
یه شب مهتاب 
ماه میاد تو خواب
منو میبره از توی زندون 
مثه شب پره  با خودش بیرون
میبره اونجا که شب سیاه
تا دم سحر
شهیدای شهر
با فانوس خون
جار می کشن
تو خیابونا
سر میدونا
عمو یادگار
مرد کینه دار
مستی یا هشیار؟ خوابی یا بیدار؟
مستیم و هشیار
شهیدای شهر
خوابیم  و بیدار
شهیدای شهر
آخرش یه شب  
ماه میاد بیرون
از سر اون کوه
بالای دره
روی این میدون
رد میشه خندون
یه شب ماه میاد .......  

به آقاي وفا يغمايي

اين نوشته در پاسخ به ياداشتك بيست و دوم از هنرمند گرامي جناب آقاي اسماعيل وفا يغمايي مي باشد.

اصل مقاله در اينجاست

اول سلام

دوم تبريك به خودم و خودتان و همه عزيزترينانمان از اشرفيها تا مريم و مسعود و هركسي دوستش داريم و نمي دونه و هركسي دوستمونه و نمي دونيم

سوم نميدونستم اين شعر خيلي قشنگ كه توسط محمد شمس تبديل به يك كليپ حماسي و شوربخش شده كار شما بوده كه از اينجهت خيلي از شما به سهم خودم تشكر مي كنم

چهارم : حالا بريم سردعواي خودمان !!(البته با عرض معذرت)

اولا ببخشيد بدون معرفي خودم شروع به انتقاد مي كنم ولي اگه به عنوان بيوگرافي از من قبول كنيد بايد بگم كه من يك جوان ..... ساله از ...... هستم كه حدود چهار سال است وارد عالم سياست شدم و از مجاهدين شروع كردم و حالا يك ماركسيست هستم كه سمپاتي به گروه رفيق عزيز مهدي سامع دارم

اين از اين

استاد من هم در اين راه خانم دكتر زري اصفهاني بوده كه بسياري از تضادهاي من را برايم حل كردند و در كنار مطالعات بسيار زياد و پراكنده خودم ، ايشان هم سهم قابل ستايشي در پرورش من داشتند كه هميشه مديونشان هستم.البته اگرچه هنوز هم چيزي نميدانيم ولي همين را هم كه مي فهمم و مايه افتخارم است مديون ايشان و مراجعي كه به من معرفي كردند مثل نوشته هاي رفيق عزيز استاد "بيژن نيابتي" هستم

آقاي اسماعيل خان عزيز

تا آنجا كه من ياد گرفته ام كار سياسي سه شكل دارد (البته اپوزيسيون رژيم بودن) اول كار توده اي دوم كار سياسي و سوم كار چريكي است

سازمان پرافتخار مجاهدين خلق سازماني است كه به طرز شايسته اي هر زمان كه امكانش را داشته و ضرورتها ايجاب كرده اند از عهده هر سه كار در بالاترين ورژن و درجه كيفيت برامده است

از جمله زماني كه كار توده اي سرلوحه و خط مشي سازمان بود در سالهاي دهه پنجاه و آغاز شصت بود.

خود شما بسيار بيشتر از من ميدانيد كه پايه تئوريك سازمان براي مباحثات و تدوين استراتژي سه عنصر سوسياليسم و ناسيوناليسم و اسلام بوده

اما اسلامي كه مجاهدين مي گويند:

تا آنجايي كه من فهميده ام از آغاز شكل گيري حركت نوين و مدرن ازاديخواهي از سال 1285 يعني صد سال پيش تا حالا كليه احزاب و گروهها و افراد و ... كلا سه نوع موضع در قبال واقعيتي به نام اسلام كه نهادها و ساختارها و تشكلهاي قدرتمند سياسي –اجتماعي- اقتصادي و .... را در جامعه ما در اختيار دارد(با عرض تاسف البته) توسط اين سياسيون اتخاذ شده است . اول همسرايي با اسلام آخوندي كه توسط خميني به اسلام ناب محمدي تئوريزه شده بود و لاجرم پذيرش ماهيت و مضمون ارتجاعي و ضد ترقي و پيشرفت اين مجموعه با تمام آدمها و تئوريها و ساختارهاي عقب مانده و ارتجاعي اش . مثل ملي مذهبيها –حزب توده و ... جريان دوم با الهام از جريان قديمي معتزله و با تفسير گرايي(هرمنوتيك) سعي در انطباق دين با خواسته هاي گروهي و فكري خودشان داشتند مثل نهضت آزادي و جريانهاي منتسب به دكتر شريعتي .عنصر اساسي در تفسير از اسلام موجود بنا به اقتضاي ماهيتشان براي اين جريانها به ترتيب هرمنوتيسم به نفع ناسيوناليسم ايراني براي جريان نهضت آزادي و استقلال از شرق و غرب (به هرقيمتي حتي با شيوه هاي ماكياوليستي!) توسط مرحوم شريعتي بوده است

اما اسلام مجاهديني با جمع بندي شصت ساله مبارزات گذشته و مخصوصا اتفاقات پس از سال 32 و تاثير اندهناك و مايوس كننده استفاده استعمارگران از سيستم ارتجاعي –اسلامي بر ضد جريان ملي مصدق و از سوي ديگر چپ رويهاي عده اي قليل كه عملا به تقويت موضع راست ارتجاعي پرداخت . از اين سو عنصر اساسي و پايه اي در اسلام مجاهدين عنصر "ضديت با استثمار" است كه اين مهم با نفي ديالكتيكي مسائل گذشته و با توجه به ارزش و اعتبار اسلوب ديالكتيكي در آندوره لذا به درستي مبناي هرمنوتيكشان را منطق ديالكتيك گذاشتند . در اين طرز تلقي از اسلام فاطمه و حسين نه يك شخص بلكه يك پديده است كه تفاوتهاي ماهوي با "فاطمه" و "حسين" اسلام ناب محمدي خميني ها و شريعتي ها و بازرگانها و.... دارد . همانگونه كه جنابعالي بهتر از من مي دانيد فاطمه اي كه توسط مجاهدين تعريف شد در "فاطمه اميني" متجلي شد و حسيني هم كه تعريف شد در شهيد بزرگوار"مهدي رضايي" متجلي شد . توضيح بيشتر نياز نيست چرا كه همه را خودتان بيش از من مي دانيد .

اما گله و شكايت من از شما عزيز بزرگوار و همچنين استاد عزيزم سركار خانم زري اصفهاني اين است كه بعضا مطالبي آدم از شما مي شنود كه با عرض هزاران پوزش بايد بگويم براي من تداعي كننده حملات دوستان نادان و دشمنان داناي مجاهدين است. دليل اين حرفم با توجه به مقدمه اي كه در خصوص احوالات اسلام مجاهدين و تفاوتش با دو نوع اسلام ديگر عرض كردم اين است كه هركسي نداند شما دو عزيز به نيكي مي دانيد پس از اتفاقات سالهاي 60 و مخصوصا پس از 19 بهمن 60 و 12 ارديبهشت 61 به مجاهدين و ساير مبارزان كاملا معلوم گشت كه امكان كار توده اي وجود ندارد و هزينه بسيار بسيار كمرشكن كارچريكي هم از منظر هزينه –فايده اصلا به صرفه نيست. چرا كه در مقام مقايسه كدام ضربه استراتژيك نظامي –سياسي به رژيم را مي توان مقايسه كرد با ازدست دادن سردار خياباني و يا فرمانده ضابطي و ديگر شهيداني كه شان سازماني و وزن مبارزاتي شان بر من جوان بسيار كمتر از شما عزيزان معلوم است.

لذا دريك تغيير استراتژي خردمندانه و شگفت انگيز وقابل تحسين كه مبتني بر بالاترين درجه صداقت انقلابي در درك اوضاع و بالاترين درجه شجاعت در پذيرش شرايط جديد بود سازمان اصولا رويكردها و استراتژيها و برنامه ها و .... در همه موارد چرخشهاي اساسي ايجاد كرد كه سرآغز آن انقلاب شكوهمند ايدئولوژيك و انقلاب رهايي موسوم به مريم بود . اشاره من به مجموعه اتفاقاتي است كه از سوي خرفت هاي سياسي به ريويزيونيسم و اپورتونيسم و سكسيونيسم !!! و هزار هزار تا اتهام بي سرو ته و دشمن شادكن ديگر تعبير شد و البته همان اتفاقاتي كه باعث ماندگاري سازمان و افتخار بي پايان ما به آن شد .

در فرماسيون جديد اصل اساسي با توجه به صعوبت فوق تصور در مبارزه و بالاتر رفتن سطح كيفي آن ،اصل اساسي براي سازمان بقا تعريف شد. و اين نكته سرآغاز سوتفاهم و عدم تفاهم ديگران نسبت به پديده اي به نام مجاهدين شد. اين كه مجاهدين چرا ايدئولوژيك شدند چرا راديكاليزه شدند چرا منقبض شدند و هزاران چراي ديگر كه هنوز هم كه هنوز است توسط مغرضان و يا نادانان لق لقه زبانهاست ،همه و همه زماني فهم مي شود كه مجموعه شرايط و اتفاقات منبعث از آنها را در آن سالها و ماهها و حتي روزها و دقايق سرنوشت ساز و هول انگيز را ببينيم و بفهميم .

همه اينها را گفتم كه بگويم مسعود به درستي واژه ها و عباراتي نظير «صدیقه کبیر یگانگی»،«کوثر سرشار رهائی»،«چشمه جوشان فزایندگی»،«الگوی والای شیعیان ضد ارتجاعی»،«بزرگ مادر آرمانی مجاهدین»، «سیده النسا العالمین» را به كار برده است چون رو به درون و رو به نيروهايش دارد . همان نيروهايي كه شما از هر مقوله آنتي ارتجاعي و هر مولفه و عنصر آزاديبخشي كه به نفع اين ملت و مملكت ايران باشد بخواهيد صحبت كنيد ،بدون ترديد وفادارترين ،شجاعترين ،آگاه ترين و بها پردازترين و پاكبازترين ايرانيهايي كه در هرجاي جهان مي توان مخاطب قرار داد ،همانهاست كه مسعود مخاطبشان قرار داده (مگر شك داريد؟) از همين رو است كه بين اين مريد ومراد بايد با رمز و زبان مخصوص اين كار صحبت كرد . مگر نه اينكه سياسي بودن در ايران يعني پاكباختگي . پس آگاهي درجه دوم اين ميدان است و پس از آمادگي و پاكبازي قرار مي گيرد . از اينرو سكولاريسم ،لائيسيته ،التزام به اعلاميه جهاني حقوق بشر و.....هزاران چيز ديگري كه نياز داريم و الان نداريم را شما "فقط " بايد از اين جمع حضرات مجاهدين بخواهيد و انتظار داشته باشيد و دقيقا به همين دليل بايد با زبان مورد قبول و توافق آنها صحبت كرد

اسماعيل خان فراموش نكنيد كه به قول مولانا:

گرچه باشد در نبشتن شير شير

كار پاكانرا قياس خود مگير

اين يكي شير است اندر باديه

آن يكي شير است اندر باديه

امام خميني 1



حدود سي روز وبلاگم توسط صاحب جديد سرويس دهنده بلاگ اسپات ، يعني گوگل، در حالت عدم دسترسي بود و من نتوانستم ادامه مطلب درباره زندگينامه جاويد ياد بيژن جزني را كه به مناسبت سي فروردين شروع كرده بودم ادامه دهم كه البته در چند هفته اينده آن مطلب را ادامه خواهم داد.


و اما مطلبي كه اكنون مي خواهم به تناسب مناسبت اين ايام به آن بپردازم مروري كوتاه بر زندگي آقاي خميني است. واقعيت اين است كه مباحثي نظير سياست،هنر،تاريخ و بعضا فلسفه موضوعاتي هستند كه معمولا هر فردي در هر سطحي از بضاعت تئوريك و علمي يا وابستگي قشري،صنفي،طبقاتي و ... ، به خود اجازه مي دهد در باره آن موضعي اتخاذ كرده و آن موضع را در مجامع عمومي يا خصوصي ابراز كند . هر كدام از مباحث فوق الذكر به پشتوانه قرنها كاوش و كنكاش وسيع بشريت مبتني بر يك سري قانونمنديها يي شده است كه از اين فرمولها و قانونها، فاكتهاي كاملا واضح و غير قابل ترديدي قابل درك است لذا به جرئت مي توان گفت به جز اساليب و منطق تحليل و استنتاج آكادميك در مورد موضوعات فوق ،هر گونه روش و منطق تحليل و استنتاج ديگري، ناگزير راه به بيراهه مي برد و به جز بازگويي در مجالس عمدتا سطح پايين عاميانه ارزش ديگري ندارد.


موضوع مطلب امروز من، يعني شخصيت آقاي خميني هم به هيچ وجه از اين قاعده درباره اسلوب صحيح شناخت مستثني نيست.چنانكه مرسوم اسلوب شناخت صحيح است،براي درك وجوه مختلف "پديده" اي به نام خمينيسم و تاثيراتي كه اين "پديده" در وجوه مختلف جامعه ما گذاشت،شايسته است از آرايش طبقات،اقشارو توده ها و بازيگران عمده صحنه حيات سياسي _اجتماعي ايران در حداقل 25 سال قبل و 10 سال بعد از انقلاب 1979 سخن گفت و از انبوه تضادهاي دروني اجتماعي –فرهنگي –اقتصادي ناشي از ورود جامعه ايران به عرصه توليد صنعتي براي نخستين بار و بوجود آمدن فراگير اولين قشر مالكان در حوزه هاي مختلف توليد صنعتي از يكسو و تضادهاي بيروني ايران با خارج بالاخص مقتضيات جنگ سرد در جهان دو قطبي ،تضادهاي عمده و يا عمده تر را بيرون كشيد و در اينصورت است كه با دنبال كردن مسير اين تضادها و طرفين درگير آن ،با كمترين احتمال خطا مي توان بيشترين ميزان واقعيت را از فراز احساسات و تعصبات موجود و گذشته برداشت كرد.


ولي با توجه به اشاراتي كه در ابتداي اين نوشته در باره تفاوت ديدگاه و بينش عاميانه و آگاهانه داشتم ، به نظر من في المثل در بحث سياست براي يك فرد عوام سياست بطور كلي يعني ،صرفا زندگي شخصي و ابعاد مختلف شخصيت يك فرد و آنهم سياستمداري كه در صدر قرار مي گيرد ،كاملا متمايز از انبوه ساير مسائل و كاملا برخلاف تحليل طبقاتي و برعكس منطق ديالكتيك كه ارتباط هر پديده را فقط در ارتباط ديناميك با ساير اجزا سيستم مي سنجند، و خلاصتا تحليل عاميانه همانگونه كه ذكر شد، صرفا مبتني بر مقدار ميزان آگاهي از شخصيت پيشوا ي سيستم سياسي است.


از آنجا كه سالها اسطوره سازي از شخصيت آقاي خميني و سواري بر موج عظيم اعتقادات مذهبي و خرافات توده اي و همچنين تلاش حكومت براي هرچه برافراختن بيشتر اين موج تعصب و كج فهمي ،در زير پرده اي آهنين ازسانسور ناجوانمردانه، در ذهن بسياري از توده ها شخصيت قديس ،روحاني و معصوم از آقاي خميني ساخته اند كه نتيجه غير مستقيم آنهم عصمت مجموعه دستگاه رژيم است، لذا بيان چندباره گوشه هاي كوچكي از زواياي مختلف زندگي پيشواي رژيم ج.ا مي تواند به ارتقاي آگاهي بخشي از توده ها كه فرصت يا بضاعت تعميق و تصحيح بينش سياسي خود را ندارند، بيانجامد.


از اينرو در ميان خيل منابع و تحقيقات منتشره راجع به "شخص" خميني و نه "پديده اي" به نام خمينيسم ، من نقل مطالبي را از چاپ نخست كتاب "گفته نشده ها در باره روح الله خميني" چاپ شده در هوستون تگزاس و نوشته شده توسط اقاي مهدي شمشيري را انتخاب كرده ام و چون دسترسي يا آدرسي از ايشان ندارم ،اميدوارم اجازه اين نقل قول ها را به من داده باشد.


1)خميني اهل كجا بود؟ پس از گذر سالهاي شور و حرارت و احساس در ميان توده ها وتعين اكثر نتايج ناگريز و ناگزير يك حكومت ديكتاتوري فناتيك مبتني بر ايدئولوژي مذهبي،توده هاي سرخورده ،فرجام ناگواري كه بدان مبتلا شدند را ضمن تحليلهاي كم عمق و سطحي به بسياري مطالب گوناگون منتصب مي كنند.از ميان اين انبوه دلايلي كه روزمره از زبان ايشان مي شنويم، يكي موضوع اصل و نسب آقاي خميني است كه عده اي آنرا از اهالي كشمير و بعضي ديگر از سيكهاي هندوستان مي دانند و همين موضوع را سبب عداوت بي دريغ و پايان ناپذير شخص خميني با خاك و فرهنگ و گذشته و حال و آدم و ... ايران مي دانند وبا استناد به ناتواني دائمي ايشان در ذكر صحيح واژگان فارسي وايراد هميشگي و منحصر بفرد وي در جمله بندي هاي متناقض با دستور زبان فارسي و بالاخره شكل بسيار عجيب و نامتناسب آرم پرچم ج.ا را كه توسط خود شخص خميني از بين حدود صد و بيست طرح و انتخاب وي درحالي كه فرمهاي بسيار شكيل تر و با مسماتري هم در ميان آنها بوده است .... و ساير ادله.


البته جداي از اينكه دانش و معرفت انباشته شده بشري ثابت كرده است كه صرف تعلق يا عدم تعلق آدمها به نژاد يا جنس خاصي نه موجب فضيلت است و نه رذيلت، پس اشاره به اين موضوع مي توانست اصلا علمي ، اخلاقي و يا اصولا مهم نباشد ،ولي از آنجاييكه فصل مهمي از آشوبهايي كه نهايتا منجر به انقلاب 1979 شد در ارتباط مستقيم با اين قضيه است ، لذا نظر آقاي شمشيري را در كتابشان راجع به اين مطلب منعكس مي كنم. در تاريخ نوزدهم ديماه سال 1356 مقاله اي با عنوان "خطر ارتجاع سرخ و سياه" به قلم آقاي داريوش همايون (وزير سابق اطلاعات جهانگردي رژيم شاه) منتشر شد كه با تفاسيري كمتر عالمانه و تحليل علمي و بيشتر با ادبياتي حاكي از تمسخر و به قصد تخريب يكسره به حملاتي به سرخها(مجموعه نيروهاي چپ و مجاهدين خلق) و سياهها (به زعم ايشان ملاها) مي پردازد در متن اين مقاله به خميني نسبت هندي زادگي مي دهند، و در حاليكه مجموعه شرايط و مسائل، جامعه را اماده انفجار اجتماعي كرده است اين بهانه بلافاصله باعث آشوبهاي بزرگي در قم مي شود و در زدو خورد با گارديهاي شاه عده اي كشته مي شوند و در مراسم چهلم آنها در مشهد اين قضيه تكرار مي شود و براي چهلم مراسم مشهد در تبريز و... سلسله اين اشوبها در شهرهاي مختلف تقريبا به 17 شهريور سال بعد و از آنجا هم به حوادث خونين منتهي به بهمن 57 مي رسد . در حاليكه يكسال و هشت روز پس از درج مقاله مزبور، در تاريخ 25 ديماه سال 57 در مقاله اي كه به قلم اقاي مرتضي پسنديده (برادر بزرگتر خميني) به چاپ مي رسد كه در آن گفته شده است: "...جد ما اقا سيد احمد از اهالي كشمير بود و به ايران مهاجرت كرد..." !! به هرحال اين مقاله و اين اعتراف بر برادر كوچكتر يعني روح الله موسوي (يا خميني يا هندي يا مصطفوي؟) گران آمد و سراغاز كدورتي شد كه مجموعه جهت گيريهاي بعدي مرتضي پسنديده ، منجمله تاكيد وي در دوري معممين از تصدي گري و احراز مناصب دولتي و.... باعث شد تا نهايتا ضمن بي احتراميهاي بسيار كه در خفا با چراغ سبز خميني همراه بود ، ايشان تا روز مرگ خانه نشين و محترمانه زنداني شود. و اين در حالي بود كه چنان كه توضيح خواهم داد، خميني نه تنها سالها در كودكي و نوجواني و جواني تحت سرپرستي مادي و معنوي برادرش مرتضي بود و ايشان سمت استادي هم بر او داشت، بلكه در ماجراي خرداد 42 مطابق نامه زير با لابه و تضرع و التماس فراوان براي خميني از چند نفر مرجع و نيم مرجع تقليد آنزمان تاييديه مجتهد بودن خميني را گرفت(درحاليكه خميني به هيچ وجه واجد شرايط اجتهاد نبود!) تا مطابق قوانين قضايي آنزمان كه مجتهدين به جاي مرگ ،محكوم به نفي بلد مي شدند ،مشمول حالش گردد و با اين ترفند جان خميني را نجات داد،لذا حتي اينچنين برادري هم از غضب و غيظ و كينه دائمي كه تا دم آخر حيات سرتاسر نهاد اين مرد را تسخير كرده بود ، در امان نماند. همچنانكه بسياري از كسان ديگري كه در زماني به خميني لطفي كرده بودند نيز از زهر عقد و كين اين شخص جنايتكار نرهيدند.اين مقدمه سرآغاز نكته دوم بارز در شخصيت خميني است .


2)نمك نشناسي يا فرصت طلبي ناجوانمردانه وخيانت بي نظيرو شگفت انگيزبه مثابه يكي از وجوه ثابت و بارز در شخصيت فردي و سياسي امام خميني:


افراد بسيار زيادي در زندگي امام خميني و در برهه هاي مختلف بودند كه هر كدام چه از روي صدق وصفاي باطني يا به دليل نسبت دوستي و خويشاوندي و يا حتي به اميد كسب مواهب و امتيازاتي ،كمكهاي فراواني به ايشان كردند و بعضا حتي زندگي وي را نجات دادند ،اما امام امت در اولين فرصتي كه برايش مقدور بود پاسخ خدمات شايان ايشان را داده و اگر فرد مزبور شانس اورده واز تيغ بران كينه امام جان سالم به در برد، حداقل زندگي اش از حيث مادي يا ادامه حيات سياسي سقط شد. نمونه هاي بسيار زيادي را مي توان در زندگي امام نام برد :ايت الله كاظم شريعتمداري اصلي ترين تاييد كننده مقام اجتهاد دروغين خميني ،مهدي بازرگان اصلي ترين چهره اي كه كالسكه متوقف شده حكومت پيشين را به حركت درآورد و آنرا براي سواري دو دستي به گله غربتي ها و پاپتي ها و ملاها تحويل داد ،ابوالحسن بني صدر فرزند سابق امام!! از مشاوران نزديك و استراتژيك خميني در خارج و كسي كه خميني در منزل او در فرانسه بود ،دستمالچي كسي كه با خرج خودش هواپيماي خصوصي براي عزيمت روز 12 بهمن خميني كرايه كرده بود،به اين ليست تقريبا نامحدود و شگفت انگيز و تاثر بار نامهاي معروف ديگري را مي توان اضافه كرد:قطب زاده ،حجازي، يزدي،منتظري،كيانوري و حزب توده ،ليبرالها،ملي مذهبي ها،نهضت آزادي و.... ميگويند انقلاب فرزندان خودش را مي خورد ،شايد اين يك اصل باشد ولي هيچگاه اعدام روبسپير در فرانسه و عزل كرنسكي در روسيه و ... و كلا در هيچ انقلابي در هيچ جاي دنيا نمي توان اين چنين ليست بلند بالا و متنوعي از تحصيلكردگان ،روحانيون ،بازاريون و..يافت كه تقريبا بزرگترين گناه مشترك هم آنها خدمت و جانفشاني براي شخص اول و پيشواي انقلاب باشد.براي يك نمونه كوچك قسمتهايي از متن نامه براردر بزرگتر خميني را به نقل از همان كتاب مي آورم:


قسمتهايي ازمتن نصيحت نامه مرتضي پسنديده به روح الله موسوي(خميني ،مصطفوي،هندي؟) در تاريخ 15 مرداد سال 62:


"...ناله ها از هر سو به گوش مي رسد و نفرينش به ارباب عمائم عالمي را گرفته است ،... مردم هر ساعت دست به آسمان دارند و آرزوي بازگشت به اوضاع گذشته را دارند ..... روزي كه در خمين به تمهيد و توطئه حزب جمهوري اسلامي كه گمان ندارم بدور از اطلاع شما باشد عمامه از سر من كشيديد و از هيچ اهانتي ابا نكردند ، من هيچ گلايه اي نكردم كه روزگار جدمان پيش چشمم بود. روزي كه آن سيد بيچاره(آقاي ابوالحسن بني صدر) را كه فقط قصد خدمت داشت و خود شما بارها گفته بوديد از فرزند به من نزديكتر است ، با آن افتضاح از رياست جمهوري خلع كرديد و يك بدبخت بدعاقبت (آقاي رجايي) را كه اداره يك كاروانسرا از عهده اش برنميايد به رياست جمهوري اين مملكت بزرگ و معتبر تعيين كردند به شما گفتم اين شياطين قصد ديگري دارند و مي خواهند از اين عروسك براي اجراي مقاصدشان استفاده كنند. .......روزي كه دستور داديد همه صندوقهاي تهران را به نام آقاي سيد علي آقاي خامنه اي باز كنند ، من و يك دو آدم دلسوز كه حداقل يكيشان اقاي سيد علي آقاي تهراني كه حداقل بيست سال شاگرد خاص و مورد محبت شما بود به شما نوشتيم كه اين انتخابات ايران را به باد مي دهد، و شما گوش نكرديد وحالا مي بينيد آنچه را نبايد مي ديديد .اينهمه خونها ريخته شد ، اينهمه جنايت وقوع پيدا كرد ، من به خودم مي لرزم كه نكند قطره اي از اين خونها به سبب اخوت من و شما دامن مرا بگيرد ، فقط به سبب اينكه شما به جاي گوش دادن به آنها كه به اسلام و ايران علاقمند بوديد به شياطين گوش داديد . شما چگونه بر مسند ولايت مي نشينيد و از آدمهاي بدنامي مثل رفسنجاني ،مشكيني و صانعي و جلاداني مثل آن شيخ بدكاره گيلاني و موسوي تبريزي و دهها و دهها آدم خبيث و بدعهد ديگر را مقام مي دهيد ، انوقت سادات عاليقدري مثل آقا سيد حسن قمي .... وآقاي آيت الله حاج سيد كاظم شريعتمداري مرجع برحق شيعه مولا علي را با ان خفت خانه نشين مي كنيد و مرجعيت را از آنها سلب مي كنيد از همانها كه با اشك و ناله و التماس بيست سال پيش من براي شما حكم مرجعيت شما را امضا كردند و به شاه دادند تا از آزار و اذيت و توهين به شما صرفنظر گردد. شما خود بهتر از هر كسي مي دانيد من با مداخله روحانيون در اموركشوري و لشكري مخالف بودم ......آن مردمي كه در راه اسلام از جان مي گذشتند ودر زمان شاه از فكلي و بازاري و دانشجو و مرد و زن شعائر ديني را محترم مي دانشتند امروز نه توجهي به دين دارند ونه براي شعائر ديني ارزشي قائلند......با سياستهاي غلط جمعي منبري و مدرس كه از اداره امور خانه خودشان هم عاجزند امروز ايران به نهايت ذلت و خواري افتاده است. حتي يك دوست براي ما نمانده است......شما براي خود وصيت نامه مي نويسيد و ببراي بعد از خود جانشين تعيين مي كنيد چرا يكباره اسمش را نمي گذاريد سلطنت اسلامي به جاي جمهوري ؟ مگر پيامبر اسلام براي بعد از خودش جانشين تعيين كرد؟ به جز اينكه حضرت علي را به عنوان معصوم به مردم معرفي كرد.... شما كدام معصوم را در دور و بر خودتان مي بينيد؟ شيخ علي مشكيني كه كراهت نفسش از ظاهرش كاملا پيداست. اورا مي گوييد؟.... آن شيخ گيلاني جلاد آيت الله مي شود و از كارخانه اش هم دسته دسته حجت الاسلام و ثقه الا اسلام حكومتي بيرون مي آيد(گويا منظور مدرسه حقاني است) ....خوشا به سعادت آناني كه زودتر رفتند و اين چنين روزي را نديدند....


قم – بيست وپنج شوال 1403 قمري – مرتضي پسنديده


ادامه دارد...

بيژن وارث آدم

داستاني قديمي هست كه مي گويد : روزي مردي روستايي مهمان قاضي شهر بود،براي نهار نوكران قاضي دو تا كبك برشته شده را در سيني نهاده و برابر مهمان نهادند،مرد روستايي به محض ديدن كبك ها خنده اي سر داد،قاضي كه از خنده ي بي دليل مرد در شگفت شده بود،دليل خنده مرد را جويا شد. مرد روستايي گفت زمستان گذشته در كوهستان به بازرگاني برخوردم كه انباني پر از زر با خود داشت ،در آن هنگام از سال آن راه كوهستاني بسيار متروك و خلوت بود ،من نيز كه مي دانستم هيچ كسي امكان ندارد مرا ببيند و راز مرا اشكار كند،راه بر او بستم و دارايي اش را ستاندم و براي اينكه هيچگاه اين راز اشكار نشود تصميم گرفتم جانش را نيز بگيرم. هنگامي كه مي خواستم او را بكشم بازرگان لب به تضرع گشود و بسيار مهمل گفت ،چون اثر نكرد ، گفت اگر روزي اشكار شود كه تو مرا كشته اي تو نيز به عقوبت مرگ دچار شوي.به او گفتم آخر در اين بيابان متروك چه كسي مي فهمد كه من تو را كشته ام ،بازرگان نگاهي به اطراف انداخت و دو كبك را در آن حوالي نشان داد و گفت اين كبك ها شهادت خواهند داد.با اين سخن به حماقت و ناداني بازرگان بسي بخنديدم و آنروز وي را كشتم و انبانش را نيز بگرفتم. امروز نيز با ديدن اين كبك ها مجددا به ياد آن بازرگان افتادم كه سفيهانه گمان مي كرد آن كبك ها برايش گواهي مي دهند.وقتي سخن مرد تمام شد قاضي گفت ،اي مرد بدان كه اكنون كبك ها شهادت دادند سپس رو به نوكرانش كرد و دستور داد مرد رابراي اعدام به مركز شهر ببرند .

سي و سه سال پيش در سي ام فروردين سال 54 هم اخلاف همان مردك قاتل و نادان روستايي دست خود را به جنايتي زشت آلودند كه ديري نپاييد كه ديوارها و درختان و زمين و آسمان به جنايت زشتشتان گواهي داد و لاجرم به قهري ناگريز و ناگزير كيفر شدند .قاتلاني كه همه گونه پيش بيني و صحنه سازي براي جنايتشان فراهم كرده بودند ... بدين مضمون:«9 زنداني در حال فرار از زندان كشته شدند!»

سي ام فروردين ماه براي ما يادآور درد فقدان جمعي از عزيزترين فرزندان آگاه و پاك بازترين نيروهاي خلقي ميهن است.بيژن جزني،ناصر سرمدي ،مشعوف كلانتري،كاظم ذوالانوار،مصطفي جوان خوشدل،عباس سوركي ،ظريفي ودو تن ديگر از رفقا كه متاسفانه نام عزيزشان را فراموش كردم.

از اين ميان نام بيژن جزني به دلايلي برجسته است و به گونه اي ديگران را تحت الشعاع قرار مي دهد كه برخي ها اصولا بدروز سي فروردين را به دليل مرگ بيژن به خاطر دارند. البته براي يك نيروي صادق و اگاه انقلابي هرگونه ارجحيت و برتري دادن اين عزيزترينان جبهه خلق بر يكديگر كاري بس مذموم است و اگر از سر ناآگاهي نباشد مسلما از هوشياري و آگاهي ضدانقلابي نشعت ميگيرد. حتي براي برخي كه عموما عاميانه به مسائل مي نگرند دليل نمادين شدن رفيق بيژن ،چهره فتوژنيك ايشان است! البته واضح است كه درخشش نام وياد اين عزيز دلايلي دارد و از آنجا كه رفيق بيژن واقعا انقلابي برجسته اي است كه به طرز محسوسي اخلاف و همدوره هاي خودش را تكان داد،از اينرو در اينجا قصد دارم در حد بضاعت آگاهي تئوريك و پراتيك يك نوچپ به وجوه مختلف «پديده اي به نام جزني» بپردازم و ابعاد مختلف زندگي اجتماعي-سياسي ايشانرا بكاوم.به همين دليل در پاراگرافهاي ابتدايي فاكتها را(يا تعميم اندك آنهارا) بيان مي كنم و در پاراگرافهاي پسين ازآنها استنتاج خواهم نمود. اميدوارم كه در اين مقاله در تحليل ها واستنتاجها يي كه صرفا بر پايه خوانده ها و نه ديده هايم است اشتباه اساسي مرتكب نشده باشم .درحقيقت هدف من در اين نوشتار اولا يافتن عام ترين قوانيني است كه بايد در زندگي يك انسان انقلابي حاكم باشد وثانيا پس از يافتن عامها در درجه بعد ، يافتن خاصترين ويژگيهايي كه يك انقلابي را ممتازتر از بقيه هم كيشانش مي كند.منبع مورد استناد من نوشته اي از آقاي محمد حسين خسروپناه است.

1-آغاز زندگي اجتماعي و خاستگاه طبقاتي بيژن

يك سخني هست كه مي گويد :رهبران ايران همواره از خرده بورژوازي يا بوروكراسي آمده اند. البته واضح است كه يك قانون اجتماعي بايد بر مبناي فاكتها و شواهد قابل آزمايش و مشاهده و .. باشد و اصولا مفهوم خرده بورژوازي و ساير بازيگران طبقاتي در ايران قدري متفاوت از تعارف كلاسيك جهاني اين مفاهيم است و....ولي به شكل خيلي كلي و با اغماض خيلي زياد اگر بخواهيم به اين حرف بنگريم مي بينيم كه خيلي هم بيراه نيست. اصولا قشر خرده بورژوازي در ايران قشري است كه مجموعه امكانات مختصه اش ،ضمن اينكه افراد داخل اين طبقه را از اضطراب وحشت زا و تلاش شبانه روزي براي تامين حداقل نيازهاي معيشتي معاف مي كند ،در عين حال امكاناتي براي اينكه فرد با فراغ بال اوقاتش را صرف فعاليتهاي جانبي مثلا مطالعه يا تحقيق و تدبر در دانش هاي نظري،هنر،ورزش،سياست .. بنمايد را فراهم مي كند. يعني مثلا براي يك فرد از طبقه متوسط از يك طرف چون دغدغه تهيه خورد و خوراك و پوشاك وجود ندارد و از طرف ديگر امكاناتي جهت دسترسي به علوم مختلف وتوان بالقوه آگاهي از شرايط و اوضاع كشور وجود دارد و از طرف ديگر اقناع و اشباع مادي و معنوي بورژوازي را هم با خود ندارد، اين گونه فردي از درون طبقه خرده بورژوازي اشكارا از كساني كه دغدغه و اضطراب تامين حداقل مايحتاج زندگي دارند و يا دارندگان اشباع شده از مواهب زندگي متمايز است.اين تمايز درآگاهي، اراده و خواست تغيير شرايط است كه در هيچ كدام از دو قشر منتهي اليه پايين و بالاي جامعه وجود ندارد. پيرو اين مقدمه ،مي دانيم كه بيژن فرزند يك افسر و از خانواده اي متوسط بوده است.

2- اخلاق فردي

در مورد مبحث هوش و استعداد و ابعاد گوناگون آن نظريات بسيار زياد علمي وجود دارد وتحقيقات هنوز هم در اين زمينه ادامه دارد كه هر روز منجر به كشف مطلب جديدي مي گردد.ولي نكته اي اثبات شده وجود دارد كه به پشتوانه تحقيقات گذشته يك فرض قابل قبول به شمار مي رود و آنهم ارتباط و همبستگي مستقيم بين سلامت جسماني و هوش است. برخلاف تصورات قبلي كه فرض مي شد آدم هاي باهوش عموما جثه اي نحيف تر و فيزيكي ضعيفتر دارند امروزه برعكس اين امر ثابت شده است. در مورد بيژن هم ما همواره و در نقاط مختلف زندگينامه اش به مطالبي در خصوص جنب و جوش فوق العاده و انرژتيك بودن وي بر مي خوريم.

3-آغاز زندگي سياسي-ژن سياست!

بعضي وقتها ميان افراد دويا چند نسل متوالي از يك خانواده يا طايفه چنان شباهتي در ميزان و كيفيت گرايش سياسي و جود دارد كه نعوذ بالله! فكر مي كنم گرايش سياسي ،ميزان و جهت گيري سياسي افراد يك امر وراثتي است(يك انديشه كفر آميز از ديد ماركسيستي) .البته خوشبختانه اين تصور من و نظاير آن تعميم و تجريد خيال گونه محض است و همان گونه كه شواهد همواره گواهي مي دهند هر امري از جمله ديدگاه سياسي افراد علاوه بر خاستگاه طبقاتي كه بالقوه فرد را واجد يك بينش به سمت خاص و قابل دركي مي نمايد،به محملها و مجموعه شرايطي كه زندگي فرد در درون آنها مي گذرد نيز بستگي دارد. خانواده پدري و مادري بيژن مملو از محملها و انگيزه ها و انگاره هاي سياسي است كه از طرف نزديكترين اطرافيان بيژن همراه با پراتيك است .در اين دوران بيژن پس از غير قانوني شدن حزب توده و جدايي اجباري پدرش از خانواده،به منزل پدربزرگ و در حقيقت به يك محفل بسيار پويا منتقل مي شود كه در آن همه نوع تجربه سياسي در مدرن ترين شكل خود در ددسترسش قرار دارد.از جريانات مبارزات زنان گرفته تا جريانات درون محافل نظامي و دانش آموزي و جوانان ،همه اينها توسط مادر ،دايي ها و عموها در ذهن آماده و مستعد و گيراي بيژن جوان درج مي گردد.

4- تمرين پراتيك در مساعدترين زمان تحت نظر دلسوزترين آموزگاران.

فعاليتهاي عملي بيژن در سال 26 از دهسالگي و تحت نظر دايي اش منوچهر كلانتري در حالي آغاز مي گردد كه هنوز حزب توده كاملا به صورت قانوني فعاليت سياسي خود را دنبال مي كند.نكته اي كه در اينجا بايد حتما به آن پرداخت خصوصيات مختلف اين برهه از تاريخ معاصر ماست. درطي هفتاد سال گذشته كه همواره زير سلطه سنگين ديكتاتوري بر ما گذشته است ، چهار دوره را ما مي توانيم از جهاتي به عنوان سالهاي ازادي نسبي بر شماريم . سال هاي 20 تا 27 ، سال31 تا 32 ، سال 57 تا 58 ،و سال 75 تا 76. اگر به بيوگرافي مبارزان وازاديخواهان كشورمان نگاه كنيم ،درحقيقت موثرترين ، فداركارترين ،صادق ترين و پيشروترين نيروهاي مبارز ميهنمان كه تاثيري اساسي در روند وقايع همزمانشان گذاشتند،كساني هستند كه در مقاطع ذكر شده در سنين نوجواني تا جواني بودند.از ميان چهار مقطع فوق الذكر مقطع اول يعني سالهاي 20 تا 27 از نقطه نظري كه برخواهم شمرد با سه مقطع ديگر متمايز است و حتي مي توان از اين مقطع به عنوان مساعدترين شرايط براي ظهور و بروز و تاثير گذاري آزاديخواهان وطني طي يك هزار سال گذشته نام برد! از دلايل اين وضعيت مي توان به بلبشوي جهاني پس از جنگ بين الملل دوم ،ضعف عمومي كليه دول سنتي استعمارگر اروپايي در آن مقطع ،خلا قدرت شديد داخلي بر اثر سقوط دولت نظامي پليسي رضا شاه كه محيط بسيار مساعدي براي ابراز افكار آزاديخواهانه كه دو دهه به شكل وحشيانه اي سركوب شده بودند و مهمترين عامل داخلي كه اين دوره را از سه مقطع ديگر كاملا مبرز مي سازد،اين است كه در حد فاصل بين سقوط رضا شاه و تثبيت محمد رضا شاه ،هيچ كدام از ساختارهاي اقتصادي،بنيانهاي اجتماعي و مخصوصا سازمانهاي اطلاعاتي-امنيتي –سركوبگرانه رژيم جديد بازسازي و مستقر نشده بود. مجموعه اين عوامل باعث مي شود اين دوران را با كمي اغماض واقعا دوران فضاي باز و ابراز آزادانه عقايد بدانيم. در همين دوران است كه در مهرماه 20 حزب توده به مثابه مترقيترين ، با پرنسيپ ترين و قوي ترين تشكل هدفمند سياسي در تاريخ ايران تا آنزمان تشكيل شود . البته اصلا نيازي به توضيح نيست كه آن حزب توده حتي عليرغم كله ملق زدنهاي فراوان در عرصه پراتيك و تحليلهاي تئوريك اشتباه كه بعضا منجر به خطاي محاسبات ويرانگر هم مي شد،هنوز با اين حزب توده اي كه امروز مي شناسيم و آگاهانه در جهت خيانت به مصالح خلق ايران گام برداشت ،بسي متفاوت بود و به هر حال آنزمان حزب توده پلات فرمي از پيشرو ترين و آگاه ترين و پاك بازترين همميهنانمان را در خود داشت. به هر حال همان يك سال فعاليت علني و آزاد براي بيژن نوجوان بستري بسيار مناسب شد براي درك فضاي حاكم بر روابط تشكيلاتي و الزامات زندگي اجتماعي پراتيك سياسي.با غيرقانوني شدن حزب توده در بهمن 27 بازهم سن كم ،جنب و جوش بالاي بيژن ،راهنمايي هاي خانوادگي و سابقه اندك ولي مفيد بيژن ، مددرسان وي در كسب تجربه جديد در مسير تكامل شخصيت اجتماعي-سياسي بيژن مي شود. با گشايش نسبي فضاي سياسي در سال 29 بيژن جوان با انباني از تجارب گرانبها ي فعاليت سياسي در عين سن كم، باز هم با اقبالي ديگر روبرو مي شود كه آن ،استراتژيها و تاكتيكتهاي كادر رهبري كننده حزب توده براي سازماندهي و نيرو گيري از ميان دانش آموزان و نوجوانان است .بلافاصله بيژن بواسطه تجربيات مفيد و پشتوانه شخصيت فعال ،نخستين مسئوليت حزبي در عرصه كار پراتيك سياسي را دشت مي كند.

ادامه دارد.....

نبرد در بصره

ترور رفيق حريري و ظهور يك اپوزيسيون منسجم و آنتي شيعه و نهايتا جنگ 33 روزه لبنان و ايزولاسيون حزب الله، انتخابات تشكيلات خود گردان فلسطين و پيروزي حماس ونهايتا ايزولاسيون حماس، به قدرت رسيدن دولت شيعه در عراق و متمايل به حركت در مسير اهداف رژيم ايران و متوقف شدن رسمي بازوي نظامي - ايدئولوژيك مجري اهداف رژيم ايران در عراق يعني گروهك مقتدا صدر در ازاي گفتگوهاي امنيتي ايران و آمريكا و انتشار گزارش سازمانهاي امنيتي آمريكا به مثابه ترمز كاهنده سرعت رويارويي دستگاه عظيم سياسي-نظامي امريكا به سمت ايران ....

آيا اين وقايع حلقه هاي مرتبط يك زنجير هستند؟

ايا ارتباط معني داري ميان اين رويدادها موجود است؟

اگر اين رويدادها مرتبطند،نيروي محركه و مغز متفكر اين وقايع كجاست؟

و بالاخره با فرض ارتباط معني دار بين اين وقايع ،چالش بعدي در چه زماني و در چه مكاني و بين كدام دو نيرو اتفاق خواهد افتاد؟

در همين راستا ابتدا يك سري فاكتها را كه طي كوتاه زمان اخير به وقوع پيوسته بيان مي كنم و بر مبناي آنها چند نتيجه خواهم گرفت. لازم به ذكر چندباره نيست كه هم تحليلها و هم استنتاجها كاملا شخصي و غير رسمي و با توجه به بضاعت بنده در دسترسي به اخبار و همچنين سطح آگاهي من از دانش تحليل ديالكتيكي وقايع است .

1-چند روز پيش از درگيري بين نيروهاي مقتدا صدر و نيروهاي دولتي عراق در چند حمله جداگانه دهها موشك كاتيوشا به منطقه سبز بغداد شليك شد،فرماندهان آمريكايي گفتند با آزمايش مواد باقي مانده از موشكها و همچنين تاكتيكهاي تهاجم اخير نتيجه گرفتند "اين حملات با رژيم ايران مرتبط است".

2-از حدود يك هفته قبل از شروع درگيري بسياري كاروانها ي زيارتي در ايران كه مسافراني به مقصد شهرهاي زيارتي و عمدتا شيعه نشين عراق داشتند سفرهاي خود را لغو كردند. در همين رابطه چند تا از بستگان من هم سفرشان بدون هيچ دليلي در فاصله يكي دو روز مانده به سفر لغو شد. مرز زميني مهران بسته شد و تلويزيون و ساير رسانه هاي رژيم مكررا و موكدا از مردم و زائران خواستند سفر خود را به عراق لغو كنند.

از خبر شماره يك فوق الذكر من اينطور برداشت مي كنم كه اين حمله يك پيشدستي توسط نيروهاي مقتدا صدر و كلا پرورژيم ايرانيهاي شيعه بوده است كه از نيت محتوم حمله قريب الوقوع توسط نيروهاي دولتي به مواضعشان آگاهي يافته بودند. بر همين مبنا جلوگيري رژيم ايران از سفر اتباعش به عراق و لغو سفر كاروانهاي زيارتي نيز با همين فرض قابل درك است.

اما بايد ديد در مقياس زماني بزرگتر اين درگيري ها ميان نيروهاي عمدتا وابسته به رژيم ايران و نيروهاي دولتي عراق چه نتايجي به بار خواهد آورد.

واضح است كه پيروزي در اين نبرد باعث مي شود معادلات بسياري در صحنه سياسي عراق به طرز نسبتا قاطعتري تغيير كند و از آن پس مي توانيم منتظر آهنگ بيشتر رويدادها در جهت منافع طرف پيروز شده در اين نبرد باشيم. اين نبرد اخير به قدري اهميت داشت كه نوري المالكي سفر خود را به كنفرانس سران عرب در دمشق معوق گذاشت و شخصا رهبري نيروهاي دولتي را در اين نبرد به عهده گرفت. خود اين عمل هم تا حدي سئوال برانگيز است كه آيا دليل تاكتيكي خاص براي همزماني اين درگيريها با زمان برگزاري كنفرانس سران عرب وجود دارد و ايا حضور و هدايت مستقيم عمليات توسط شخص نوري المالكي كه منجر شد به نرفتن او به كنفرانس به ميزباني بشار اسد، لازم بوده است؟ با توجه به اينكه مي دانيم دولتهاي عرب حداقل در دهه اخير به دو گروه تقسيم بندي شده اند ،يكي گروه مصر-عربستان و متمايل به غرب و تجارت ازاد و ديگري گروهي به نمايندگي سوريه و متمايل به ايران و روسيه و تا حدي چين . ايا با توجه به اين مساله نرفتن نوري المالكي به عنوان عالي ترين مقام اجرايي رسمي دولت عراق ،به معني دورتر شدن وي و رژيم عراق از سوريه و ايران و بالطبع نزديكتر شدن به گروه مصر-عربستان است؟

و بالاخره اينكه در صورتي كه معادلات توزيع قدرت در صحنه سياسي عراق ماهيتا و رسما به نفع نيروهاي پروائتلاف تغيير كند ،اين عمل چه تاثيري بر قدم بعدي جامعه جهاني در قبال پرونده بمب اتمي رژيم ايران خواهد داشت؟ايا با فرض برتري يافتن نيروهاي پرو ائتلاف زمينه برخورد قاطعتر شوراي امنيت به رهبري آمريكا با ايران و در پايان مهلت نود روزه قطعنامه 1803 فراهم خواهد آمد؟

همچنين شكست شبه نظاميان شيعه وابسته به رژيم ايران آيا موجب تقويت موضع جمهوريخواهان در انتخابات رياست جمهوري آمريكا خواهد شد ؟ از آنجاييكه مي دانيم بخش عمده اي از عمليات ضد نيروهاي ائتلاف در عراق توسط ميليشياي شيعه انجام مي شود كه توسط رژيم ايران تامين مالي و لجستيكي مي شوند و از همين رو شكست مطلق يا نسبي ميليشياي شيعه موجب كاهش بخش عمده اي از حملات تروريستي در عراق خواهد شد و از اينرو شاخصها و درصدهاي تعريف شده براي نمايش اوضاع امنيتي عراق به طرز محسوسي به نفع هواداران ادامه حضور افزاينده و دراز مدت نيروهاي نظامي امريكا تغيير خواهد كرد.

نوروز

تاريخ تراژيك كشور ما پر از حمله و سلطه اقوام وحشي ونيمه وحشي است كه مدتها جبارانه بر تقدير مردم اين سرزمين تفوق يافتند. همه اين وحشيها ي غالب به درستي دريافتند كه تنها راه بقاي استثمارشان دشمني با فرهنگ بومي و ايرانيت ما تا مرز نابودي آن است. ولي به راستي چه معجزه اي توانسته بقاي يك ملت بسيار كهن را كه بيش از هر قومي در جهان هدف هجوم قرار گرفته،موجب شود؟

نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد

عالم پير دگر باره جوان خواهد شد

ارغوان جام عقيق به ثمن خواهد داد

چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد

اين تطاول كه كشيد از غم گل بلبل

تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد

به باور من اينچنين ابيات و اشعار و جلوه هاي فرهنگي و رسومي نظير نوروز بوده است كه هر بار كمر شكسته هويت و مليت ما را دوباره برافراشته و تمامي بنيانهاي سياسي ، فرهنگي، اقتصادي و .... ملي دوباره شكفته شده است و ملت ما به نوزايي خود پرداخته است. به ياد بياوريم كه در سه دهه عمر محنت بار و شرمناك رژيم جمهوري اسلامي، ملاهاي تمدن گريز تا چه حد و با چه دناعتي به ستيز با نوروز به عنوان نماد هويت مستقل ايراني ما پرداختند. ليست بي پايان و حيرت انگيزي از ستيز ابلهانه ملاها و عمله شان با نمادها و ريشه هاي هويت ملي-فرهنگي ايران پيش روي ماست. ملاهاي بي خرد چه قدر حقير و چه قدر كوته بين بودند كه فكر كردند سلاح كارساز فرهنگي ما كه دهها دشمن جرار و وحشي و بيابانگرد را رام كرده است ،به دست آنان نابود خواهد شد. اكنون كار به جايي رسيده كه در تلويزيون ملاها به هر بهانه اي چند تا تصوير از تخت جمشيد و مقبره كوروش و... ضميمه مي كنند.

در اين هياهوي پايان سال كهنه و آغاز سال نو از لابه لاي اخبار متنوع ،دو موضوع توجه مرا جلب كرده است.

اولين موضوع مربوط به آزاد سازي قيمت بنزين است. عزيز نسين نويسنده تواناي تركيه ،داستاني كوتاه دارد كه در آن يكي از مسئولين عظام براي كسب محبوبيت عمومي، به زير دستانش مثلا در اداره آب دستور مي دهد قيمت آب را 50 درصد بالا ببرند و بعد كه اعتراضات و شورش مردمي بالا گرفت و چند نفر هم شهيد و عده اي هم فنا شدند ، جناب مافوق دستور مي دهد كه همان قيمت 20 درصد پايين بيايد و با اين كار با يك تير سه نشان مي زند! هم قيمت اب را 30 درصد بالا برده است و هم عموم مردم از اين كار راضي هستند و بالاخره اينكه خلق الله وي را مظهر سخاوت ملوكانه و ... مي پندارند. من اصلا نمي خواهم از اين دريچه به قضيه آزاد سازي قيمت بنزين بپردازم و نتيجه بگيرم كه هدف برنامه ريزان رژيم اين بوده است كه همچون قهرمان داستان عزيز نسين از اين طريق هم قيمت جديد را براي مردم جا بياندازند و هم آنها را مديون لطف خودشان كنند.

من مي خواهم از يك ديد فني به مساله جيره بندي ينزين بپردازم و از آن يك نتيجه سياسي بگيرم. طرح جيره بندي بنزين حقيقتا يكي از عظيم ترين و گسترده ترين طرحهاي فني ومهندسي است كه در طول 50 سال اخير به اجرا درامد. دليل ادعاي من ،تنوع فراوان در حيطه هاي مطالعاتي و اجرايي آن است ،ضمن اينكه زيرساختهاي اساسي مورد نياز اين طرح نيز اساسا با سرعتي فوق العاده تهيه شد. ابعاد بيشمار اقتصادي،فني،فرهنگي،امنيتي ،رواني-اجتماعي ،حقوقي،نرم افزاري،سخت افزاري و ...همه اينها باعث مي شود براي ما كه سابقه بدنه اجرايي رژيم را در حيف و ميل منابع و ناكارآمدي وحشتناكش مي دانيم ، اينگونه برداشت كنيم كه اين طرح از هر زاويه فني كه به آن بنگريم يكي از معدود استثناهاي نظام برنامه ريزي و اجرايي و فني و مهندسي كشور در طول حيات رژيم جمهوري اسلامي بوده است. اگر سابقه اي در اجراي اينچنين طرحهاي عظيمي هم در رژيم مي بينيم ،وقتي دقت مي كنيم همواره نقش عنصر امنيتي در جهت تضمين بقاي رژيم رابه خوبي در آن مقطع مي توان مشاهده كرد.مضافا بر اينكه همه شواهدي كه شناخت ما از كليت رژيم مبتني بر آنهاست به ما مي گويد كه اصولا دستگاه فني واجرايي رژيم و جريان مبادلات نقدينگي كه همواره در طول حيات رژيم فرمايشي بوده است،هيچگاه در مسير خدمت به توده مردم نبوده است.لذا از مطالب عنوان شده نتيجه ميگيرم كه اجراي اينچنين طرح گسترده اي در زماني آنچنان كوتاه كه براي دستگاه اجرايي رژيم حقيقتا يك معجزه محسوب مي شود، نشاندهنده اين است كه موضوع تحريم سوختي رژيم توسط شوراي امنيت يك خطر واقعي و مرگبار و قريب الوقوع تلقي شده بود. خطري كه هم رژيم و هم حريفانش به خوبي از نقش فلج كننده آن باخبرند. اكنون سئوال پيش روي ما اين است كه چرا كشمكش ايران و غرب در مقطعي كه همه ناظران و از جمله خود رژيم انتظارش را مي كشيدند به نقطه اي نرسيد كه رژيم خود را آماده آن كرد.

مطلب دوم كه مي خواهم به آن بپردازم ،قدرت گرفتن تدريجي و ارام جريانات دست راستي در اكثر نقاط جهان و ميليتاريزه شدن دنيا است. يك روي ديگر اين جريان سلب امتيازات مدني -رفاهي است كه عموما پس از جنگ جهاني دوم و بدنبال يك رشته مبارزات منظم و مستمر ،به نفع توده هاي مردم از جريانات چشمه هاي قدرت گرفته شده بود. در آمريكا،فرانسه،انگلستان ،ايران، چين ،تركيه،روسيه و آمريكاي لاتين همه اينها علنا جنگ سالاراني دست بالا را پيدا كرده اند كه تمام هويت خود را مرهون منازعات منطقه اي و جهاني هستند. ارتباط و همنوايي بين اين جريانات به قدري مشهود و غير قابل ترديد است كه بايد از آن به عنوان يك توطئه جهاني ياد كرد.ميان سركوب تبت توسط چين امپرياليست و تهاجم به غزه از سوي اسرائيل راسيست و تهاجم غير رسمي ايران فاشيست به عراق ،ايا واقعا هيچ ارتباطي نمي توان يافت؟ حداقل از اين زاويه مي توان به اين قضايا نگريست كه اگر حتي به فرض اين تهاجمات از يك اتاق فرماندهي مشترك هدايت نشده اند در بستري كاملا مناسب واز پيش آماده شده اتفاق مي افتند كه اجازه جنايت و خشونت حداكثري را به دولتهاي متجاوزي مدهد كه به مثابه ابزار اجرايي طبقات صاحب قدرتهاي انحصاري اقتصادي-سياسي هستند.فصل مشترك همه اين جنايتكاران و متجاوزان استفاده از زبان زور براي بقا و رشد منافع ريز و درشت طبقاتي شان هست و دستگاههاي فكري،تبليغاتي و... همه در خدمت جا انداختن اين حق براي استفاده از اين ابزار زور است.در اين چارچوب احمدي نژاد فرشته راسيسم اسرائيل مي شود و توجيه گر خشونت وحشيانه آنها، بوش دشمن و در حقيقت طلسم گمشده فاشيسم اسلامي ايران و .... سئوال اين است كه آيا نمي شود چنين تصور كرد كه تمام اين جريانات دست راستي بر خلاف ظاهر غلط انداز، در خفا همراه و يار يكديگر هستند؟

انتخابات و وظيفه ما










از اين عكس چه مي فهميد:

1) اصولگراي اصلاح طلب

2) اصلاح طلب ميانه رو

3) يك قهوه چي

4) سه قهوه چي

5) يك طويله قهوه چي

6) معتقد به حقانيت نظام الهي – اسلامي ولايت مطلق فقيه

7) يك ذوب شده در يك موجود چلاق تر و عليل مغزي تر از خودش

8) يك موجود شبيه سازي و دستكاري ژنتيك شده كه انبوهي از آنها در روز جمعه 24 اسفند در حوزه هاي راي گيري مشاهده مي شوند.

9 ) Big brother Marxist Iranian

رئيس جمهور اندونزي با سلام و صلوات وارد كشورمان شد و پس از استقبال رسمي مقامات كشورمان ايشان به خدمت آغا رسيد تا ببينم نور مسيح را كه پوتين (عجب مسيحي معتقد ،مشهور و مومني !!!)در چهره خامنه اي ديده بودايشان هم مي بيند يا خير؟ البته ايشان اعلام كرد در چهره آغا عمامه بوداو ريش كنفوسيوس و دست موسي والبته سبيل استالين ونگاه موسوليني و قاطعيت هيتلر و... را ديده،البته ايشان هر چي دقت كرده بودند مخ آغا را مشاهده نكردند. اين دعوت كه به هيچ وجه به راي ممتنع اندونزي در شوراي امنيت بر ضد رژيم جمهوري اسلامي ربط نداشت با موجي از شادي و غرور در ميان مسئولين نظام مواجه شد و طبق معمول از بيت المال كلي حال به رئيس جمهور اندونزي دادند. در همين رابطه فاطي زن قولومي الهام هم اعلام كرد ،به كوري چشم دشمنان ،اين حركت هوشيارانه مسئولين نظام نشان داد كه ما به چه سرعتي لطف ديگران را جبران مي كنيم تازه اگر از اين به بعد كسي به قطعنامه هاي ضد رژيمي راي مخالف بدهد ،فاطي قول داد براي قدرداني ،خودش به همراه كليه همسران هيئت دولت جهت قدرداني به كشور مزبور سفر كرده و در اتاق خواب هيئت دولت مزبور مراسم تشكر را انجام دهند. البته براي اينكه دشمنان فكر بدبد نكنند شب را در اتاق خواب مزبور اطراق نمي كنند.

پرتقال فروشي گم شده است. لطفا با حدس زدن مشخصات پرتقال ،پرتقال فروش مربوطه را بيابيد و اپوزيسيوني را از غصه دق مرگي بي پرتقال فروشي برهانيد. پرتقال مزبور انتخابات نام دارد. اين درحاليست كه امسال بنا به دستور مستقيم آغا،پدر هر چه پرتقال فروش اپوزيسيون نما بود را علنا دراوردند و مادرشان را هم چند بار شوهر دادند و خشتك شان را هم روي سرشان كشيدند و ...، سئوال اين است كه حدس مي زنيد كدام پرتقال فروشي است كه با وجود همه اين بدبختي ها كه سرش دراوردند باز هم از رو نرود و سعي كند ارادت خايه سايانه خود را به ارباب اثبات كند . بدون هيچگونه ارتباطي با اين مقدمه ،حزب توده اعلام كرد "يك بانگ مخالف هم غنيمت است" ،رفقاي خوش انصاف حزب توده اعلام نكردند آن بانگ مخالف قرار است چه غلطي انجام بدهد و چه ..ي بخورد كه قهوه چيها (كروبي ،رفسنجاني و خاتمي بنا به توصيف برادر حسين شريعتمداري) نتوانستند و وقت نكردند انجام بدهند و بخورند . در همين راستا آقاي اَن (ابراهيم نبوي) هجو نويس اصلاحات همچون ساير همالانش با زنجير طويلي از سفسطه ومغلطه به مسابقه برادران حزب توده اي آمدند و از اين قبيل استدلالها: "راضي نيستيم ولي مي آييم" ، "مي آييم ولي قهر مي كنيم" ،"قهر مي كنيم ولي گريه مي كنيم" ،گريه مي كنيم ولي فرار نمي كنيم " .... "واضح است كه يك از دو بهتر است " ، "واضح است كه دو از سه بهتر است" و اين استدلال ادامه دارد تا ... به كجا؟ هيچ كجا. به نظر شما فقط آمريكا هيچ غلطي نمي كند؟ من فكر مي كنم برخي پرتقال فروشها و قهوچيها و برادر بزرگتر ها دست هر چي "هيچ غلط نكن " را از پشت و جلو و ساير جهات بسته اند.

در پايان خاطر نشان مي كنم سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران انتخابات نمايشي و مضحك رژيم را تحريم كرد.